خیلی دوست داشتم...!
10/02/2020 | عمرخلیل بلخی

Print


خیلی دوست داشتم که این همه مرزهای سیاسی و این همه جدایی‌ها میان مسلمانان وجود نداشت، و بی‌درد سَر به همه سرزمین‌های اسلامی سفر می‌کردم. سریِ به مکه می‌زدم و این بهترین مکان روی زمین را از نزدیک نظاره می‌کردم و همراه با برادرانم شانه‌به‌شانه از نژادها، زبان‌ها، رنگ‌ها و اقوام مختلف لبیک کنان بیت‌الحرام را طواف می‌کردم، و میان صفا و مروه به یاد اسماعیل نبی می‌دویدم.
بسوی یثرب می‌شتافتم و در زیر گنبد سبز رسول‌الله با هوای معطر و خوشایند مدینه، سیرت‌النبی می‌خواندم و دوران مکی و مدنی را پیش رویم مجسم می‌کردم و از رنج، مبارزه، جانفشانی، صبر و دلیری پیامبر و یاران باوفای شان انگشت به دهان می‌ماندم و اشک برگونه‌هایم جاری می‌شد.
گاهی که دلم تنگ می‌شد می‌رفتم فلسطین، و در کنار درختان پهن خرما و سبز زیتون، بیت‌الصخره را به تماشا می‌نشستم و در اولین قبله مسلمانان و جایگاه معراج پپامبر نماز اداء می‌کردم و مبارزه و رشادت‌های نورالدین زنگی و  صلاح‌الدین ایوبی را بیاد می‌آوردم، و بر نبوغ و شجاعتش آفرین می‌گفتم و مبارزه‌اش را الگو می‌گرفتم.
به سوریه می‌رفتم با مردمان مجاهد و سربلند این سرزمین هم‌رکاب می‌شدم، تشنگی و گرسنگی و محاصره شهر یرموک، حلب و ادلیب را از نزدیک می‌دیدم و بر استقامت و پایداری مجاهدین دارالشام عقر دارالسلام با وجود سختی‌ها و مصائب تحسین می‌گفتم و برای کامیابی شان هر چه در توان داشتم انجام می‌دادم.
هی میدان و طی میدان می‌رفتم به افریقا و این قاره سیاه را از نزدیک می‌دیدم و از سخت کوشی و مبارزۀ مردمان این سرزمین با طبیعت به حیرت فرو می‌رفتم. و از مبارزۀ عمرمختار (شیرصحرا) بر ضد استعمار ایتالیا می‌شنیدم و درس‌هایی از آن می‌آموختم. به اندلس اسلامی سر می‌زدم و جلوه‌های از تاریخ اسلام را در اسپانیای امروزی به تماشا می‌نشستم.
می‌رفتم به پاکستان و در کنار دریای سند با علامه اقبال درد و دل می‌کردم و این بیت را ورد زبانم می‌کردم:«خلافت، پاس ناموس الهی‌ست». می‌آمدم به افغانستان و در دل کوه‌های سر به فلک هندوکش که قامت امپراطوری‌های بزرگ را به زیر کشیده، طبیعت را به نظاره می‌نشستم و از آب و هوای گوارا و معطراش کمی می‌آسودم. بعداً می‌رفتم به آسیای‌میانه و در سمرقند و بخارا مهمان مردمان مهربان این سرزمین می‌شدم.
القصه کوتاه این‌که، به هر جائی‌که آذان و مسلمان بود بی‌هیچ درد و سر می‌رفتیم. اما حالا که این حالت نیست؛ برای تحقق یافتن چنین حالت عزم خود را جزم می‌کنیم، تا آنگاه که امت اسلامی به وحدت فکری، سیاسی و جغرافیائی دست یابند و سرحدات مهندسی شدۀ استعماری که ما را فرسنگ‌ها از همدیگر دور ساخته و قوت و عزت ما درهم شکسته از میان برداریم، از الله سبحانه و تعالی مسئلت داریم که با نصرت خود ما را یاری رساند و این توفیق را دریابیم که در این راه پر خم و پیچ از ملامتی هیچ ملامت‌گری، از مقابله با هیچ دشمنی و از رویارویی با هیچ مشکلی نهراسیم.



   ارسال نظر