این چهارمین ماه است که
زنان جوان و کهنسال، جوانان، محسنسفیدان و اطفال غزۀ معزز بالای امت اسلامی، ارتشها
و حکام آنها فریاد میزنند که برای کمک و دفاع از آنان در مقابل ترور و وحشیگریهای
دولت یهود، امریکا و غرب بشتابند. اما
ارتشهای امت تحت فرمان حکام دستنشانده، خائن و جبریه مجبور به سکوت گردیدهاند. حکام جابر نقش خائنانه خودرا با دقت تمام به اشارات امریکا، اروپا
و غرب ایفا میکنند و برای مسلمانان مظلومِ غزه فقط تابوت، کفن، دارو و غذاییکه تاریخ آن انقضاء گردیده -آنهم با اجازه و هماهنگی
امریکا و دولت یهود(اسرائیل)- ارسال میکنند.
تنها مردم عام امت و احزاب بیدار کننده اسلامی به ندای آنها لبیک گفتند، راهپیماییها نمودند، کنفرانسها برگزار کردند، ارتشها و
حکام را برای راهحل واقعی و تکلیف شرعی متوجه نمودند و حتی برای از بین بردن مرزهای ملی ذلتبار و ناروا از سوی ارتشها
تلاشها کردند. اما با آنهم حکام خائن و نظامهای جبریه سعی کردند،
تا صدای آنها را ساکت نمایند، آنان مرزها را در مقابل جماهیر امت بستند و دستان آنها را از فعالیت مسلحانه کوتاه نمودند. یعنی طوریکه امریکا و دولت یهود میخواهند همانطور این قضیۀ مهم امت اسلامی را محدود به مرزهای فلسطین نگهداشته و امت را از
حمایت آنان منع کردهاند.
این تنها
غزه نیست، بلکه همان فریاد از کشمیر و آسام در مقابل ظلم پیروان هندوتوا بلند شده
است، مسلمانان روهنگیا در برما امت را در برابر ظلم بوداییها فراخواندهاست. مسلمانان
اویغور در ترکستان شرقی امت را در برابر ظلم و ستم چین کمونیستی مخاطب قرار دادهاند.
در کریمیه، قفقاز و چیچن فریاد ظلم و بیرحمی روسیه بلند گردیده است و در سوریه
صداهای زیادی از ظلم، تجاوز و وحشیگری روسیه، ایران، امریکا و بشار بلند گردیده
است. بارها و بارها بالای امت و ارتشهای آن صدا زده شده است، اما هنوز هیچ کس، هیچ
حاکم و هیچ جنرال نظامی به آن پاسخ مثبت ندادهاست.
این ترور و وحشت کفار
اشغالگر و استعمارگر تنها به ضرر و صدمه فزیکی به مسلمانان محدود نمیگردد؛ بلکه
دشمن وحشی به مقدسات این امت بزرگ نیز توهین نموده است. بارها به قرآن توهین نمودهاند. با آتش زدن قرآن نمایش اجرا کردهاند. به
رسولالله صلیالله علیه وسلم توهین نمودهاند. به مسجدالاقصی و مساجد مسلمانان
در اطراف و اکناف جهان توهین کردهاند؛ در حدیکه این بیحرمتیها به اعمال روزمره
کفار تبدیل شده است.
مسلمانان مظلوم در تمام این
عرصهها صدای خودرا بلند کردهاند، اما آنانیکه امور مسلمانان را سرپرستی مینمایند
اصلاً صدای این مظلومان را نشنیدند، همانهای که از آنها مالیات میگیرند، همچنان
نیرو و ارتش تا دندان مسلح دارند. تمام
آنها در محدوده دولتهای ملی و نظم بینالمللی کفری به قضایای حیاتی امت خیانت
نموده و خودرا کر و کور انداختهاند. در
حالیکه ﴿فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَكِنْ
تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ؛ چشمهای آنها كور نبوده؛ بلكه قلبهای آنها در سينه كور شده و بصيرت ندارند.﴾ [حج: 46]
به همین ترتیب، علماییکه
انتظار میرفت به عنوان وارثین رسولالله صلیالله علیه وسلم امت را به سوی راهحلهای
واقعی سوق دهند، مانند فعالان مدنی، در تلاش برای تحریم تولیدات یهودیان و سایر
کشورها و شرکتهای تجاری دشمن بسنده نموده و امت را به سوی راهحل واقعی رهبری و
ترغیب نکردهاند؛ در حالیکه رسول
الله صلیالله علیه وسلم از وارثین خود چنین یاد مینماید: «وَإِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ، وَإِنَّ
الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَلَا دِرْهَماً، وَرَّثُوا الْعِلْمَ،
فَمَنْ أَخَذَهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ». ترجمه: علما وارثین انبیاء هستند و انبیاء
دینار و درهم به ارث نگذاشتند، علم (وحی، قرآن و سنت) را به ارث گذاشتهاند؛ پس هرکه
آن را گرفت سهم زیادی را گرفته است.
اما متأسفانه اکثر آنها
این ارث را حمل نکردهاند و فقط نام علم و عالم را ادعا نمودهاند؛ دیگر مانند
علمای بنی اسرائیل در دربار حکام جبریه و سرمایهدارانِ جاهل چشمان خودرا در مقابل
حق بستهاند، سیاستها و راهحلهای آنهارا توجیه نموده و با سکوت و خاموشی خویش
در میان امت با ظالمان همکاری نمودهاند.
بزرگترین میراث رسول الله
صلیاللهعلیهوسلم، وحی (قرآن، سنت، اجماع صحابه و قیاس شرعی) میباشد که رسولالله
صلیالله علیه وسلم برای تطبیق این میراث در عرصههای سیاست، اقتصاد، تعلیم، سیاست
داخلی و خارجی، دولت خلافت را به عنوان میراث سیاسیاش به این امت اخرالزمان به
ارث گذاشته است؛ زیرا این دولت خلافت است که فقط اسلام را در داخل تطبیق نموده و
آنرا به عنوان یک رسالت الهی از طریق دعوت و جهاد در سیاست خارجی به جهانیان حمل
میکند. اگر در میان امت خلافت نباشد، امت حیثیت مرده را
دارد؛ اما اگر امت خلیفه و خلافت داشته باشد، امت زنده خواهد بود. پس امروز در زندگی سیاسی امت چنین میراث سیاسی بزرگی از نبوت وجود ندارد
که صدای مظلومان را بشنود، از آنها، مقدسات و داراییهای امت حمایت و دفاع نماید. گویی مظلومان امت بالای قبرستان فریاد میزنند و از دو میلیارد مردگان
نصرت، دفاع و حمایت میخواهند.
خلافت تنها میراث رسولالله صلیالله علیه
وسلم نبوده، بلکه در عرصۀ سیاسی میراث تمام انبیاء میباشد. رسولالله صلیالله علیه وسلم در یک حدیث شریف میفرماید: «كانَتْ بَنُو إسْرائِيلَ
تَسُوسُهُمُ الأنْبِياءُ، كُلَّما هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ، وإنَّه لا
نَبِيَّ بَعْدِي، وسَيَكونُ خُلَفاءُ فَيَكْثُرُونَ. قالوا: فَما تَأْمُرُنا؟ قالَ: فُوا ببَيْعَةِ الأوَّلِ
فالأوَّلِ، أعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ؛ فإنَّ اللَّهَ سائِلُهُمْ عَمّا اسْتَرْعاهُمْ.» متفق علیه ترجمه: پيامبران به امور و سياست بنى اسرائيل رسيدگى مىنمودند،
هرگاه یک نبی از دنيا مىرفت، نبی دیگری بعد از وی مبعوث مىشد و پس از من نبی
ديگرى نخواهد بود و خلفا خواهند بود و تعداد آنان زیاد خواهد بود. پس از او
پرسیدند برای ما چه امر میکنید؟ فرمود: با شخصی که در اول بیعت صورت گرفته است
وفا نمایید؛ زیرا اول اولویت دارد، حق آنها را برایشان بدهید، زیرا الله (سبحانه
وتعالی) از آنچه که آنها رعایت و سیاست آن را به گردن وی نهادهاند خواهد پرسید.
این را نه تنها سنت تصدیق
میکند، بلکه قرآنکریم نیز بر آن صراحت دارد. شما
میدانید که از جملۀ پیامبران بنی اسرائیل یکی هم داود علیهالسلام است، الله
سبحانه وتعالی در مورد وی میفرماید: ﴿يَا دَاوُدُ
إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الأرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ
وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ
يَضِلُّونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴾ [ص: 26] ترجمه: ای داوود! ما تو را در
زمین خلیفه قرار داده ایم، پس در میان مردم به اساس حق (وحی و علم) حکم کن و از هوا پیروی نکن، که به وسیلۀ آن از راه
الله (سبحانهوتعالی) گمراه خواهی شد. بدون شک کسانیکه گمراه گردیدهاند؛ برای آنها
به دلیلی که روز حساب را فراموش کردهاند عذاب سختی مهیا گردیده است.
امام نسفی، عالم و مفسر
معروف حنفی در قرن هشتم هجری در تفسیر مشهور خویش در مدارکالتنزیل در مورد تفسیر این
آیۀ شریف نوشته است: «ما تورا برای حاکمیت در روی زمین خلیفه گردانیدیم و یا بر حق
خلیفه و جانشین انبیای گذشته گردانیدیم.» همچنان زمخشری، مفسر حنفی در قرن ششم در
تفسیر الکشاف خود در تفسیر این آیه دقیقاً مانند نسفی توضیح داده است. به همین ترتیب، امام فخرالدین رازی، از علمای قرن هفتم هجری در تفسیر خویش
مفاتیح الغیب در تفسیر این آیه مینویسد: الله سبحانهوتعالی خلافت زمین را به او
واگذار نمود، که در تفسیر خلیفه دو وجه وجود دارد:
الله سبحانهوتعالی تو را در دعا و در سیاست مردم برای ما خلیفه انبیای گذشته قرار داده است؛ زیرا خلیفه مرد جانشین وی است و این امر در مورد کسی معقول است که غیبت آن به حق تحقق مییابد و این در مورد الله سبحانهوتعالی ناممکن است.
ما تورا برای مردم مالک و اجرا کننده حکم میان آنها قرار دادیم؛ پس به دلیل این تأویل خلیفه نامیده میشود. بدین ملحوظ آنها خلیفۀ الله سبحانهوتعالی در زمین گفته شدهاند. نتیجۀ سخن اینکه خلیفۀ یک شخص در میان رعیت اجرا کنندۀ حکم وی میباشد و حقیقت خلافت در حق الله سبحانه وتعالی ممتنع میباشد؛ پس زمانیکه حقیقت ممتنع گردید، لفظ برای این حقیقت این لزوم را افاده میکند که وی اجرا کننده حکم الله سبحانهوتعالی است.
همچنان
الله سبحانهوتعالی وضعیت بنی اسرائیل را پس از موسی علیهالسلام اینطور بیان میکند: ﴿ألَمْ تَرَ إلى
المَلَإ مِن بَنِي إسْرائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسى إذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ
ابْعَثْ لَنا مَلِكًا نُقاتِلْ في سَبِيلِ اللَّهِ …﴾ [بقره: 246] ترجمه: آیا تو واقعیت بزرگان بنی اسرائیل را بعد از موسی
علیهالسلام نمیبینی؛ هنگامیکه به پیامبر زمان خود گفتند: برای ما حاکمی قرار ده
که تحت فرمان او در راه الله (سبحانهوتعالی) بجنگیم.
در این
آیت شریف وضعیت پیامبر بنی اسرائیل بیان گردیده که مردم برای چنین تصمیمات و سیاستهای
بزرگ به او مراجعه میکردند. راهنما و سیاستمدار اصلی آنها نبی بوده که برای جنگ
و سایر امور زیر نظر خود حکام و امیرانی مقرر مینمود. پس واضح است که خلافت تنها
میراث رسولالله صلیالله علیهوسلم نیست؛ بلکه میراث پیامبران گذشته نیز میباشد.
بنابر این، این هدف بزرگ
امت اسلامی ارتباط بسیار محکمی با عقیده اسلامی دارد؛ حتی یکی از اهداف شریعت
اسلامی قایم نمودن نظامی میباشد که سبب رضامندی الله سبحانهوتعالی گردد که در
این مورد دلایل متعددی وجود دارد. الله سبحانهوتعالی میفرماید: ﴿لَقَدْ
أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ
وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ [حدید: 25] ترجمه: بدون شک ما پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و
میزان را نازل نمودیم، تا اینکه در میان مردم عدالت برقرار شود. در این آیه شریفه ﴿لَقَد﴾ حرف لام در جواب قسم حذف شده آمده است و در ﴿لِیَقُومَ الَّناسُ بِالقِسطِ﴾ این حرف برای تعلیل آمده است، پس یکی از اهداف مهم نزول بینات با پیامبران
این است که این پیامبران باید بر اساس احکامی که با آنها نازل شده در میان مردم
حکومت نمایند و همین قسط (عدل) میباشد.
بنابراین، دین به همینخاطر
نازل شده است تا به عنوان یک نظام زندگی تطبیق گردد. از این رو الله سبحانهوتعالی میفرماید: ﴿كَانَ النَّاسُ
أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ
وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ
بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ﴾ [بقره: 213] ترجمه: انسانها امت واحد بودند، پس الله (سبحانهوتعالی)
پیامبران انذار کننده و بشارت دهنده را فرستاد و با رسالت آنان کتاب حق را نازل نمود
تا میان مردم در اموریکه در آن اختلاف نمودهاند حکم نمایند. در اینجا ﴿لِيَحْكُمَ
بَيْنَ النَّاسِ﴾ لام برای تعلیل آمده است، پس یکی از اهداف
بشارت و انذار انبیا، حاکم کردن کتاب (وحی) در میان مردم است تا زندگی آنان را
اصلاح نموده و حق و عدل در تمام عرصههای زندگی آنان به میان آید. پس، تطبیق این
احکام در زندگی، هدف اصلی نزول شریعت، انبیاء و کتاب میباشد. این تهداب متین ادیان الهی و میراث انبیا و بزرگترین وجیبۀ
مؤمنان است. این فقط خلافت است و این یگانه طریقۀ تطبیق اسلام (وحی) میباشد.
پس هرکس بر خلاف این هدف
عمل کند، عملش طغیان محسوب میگردد و هرکس به غیر از این احکام نازل شده حکومت نماید،
وی مرتکب کفر، فسق یا ظلم شده است؛ زیرا آنها به طاغوت عمل میکنند، در حالیکه
ما باید بر طاغوت کافر شویم، برابر است که آنها اعمال فردی باشد، مانند؛ نماز،
روزه یا تغییر منکر فردی باشد و اگر امور امت به حیث جماعت باشد که از سوی دولت
سرپرستی میگردد، مانند؛ عقوبات، معاملات، قضاء،
اقتصاد، اجتماع، تعلیم، سیاست داخلی، سیاست خارجی، قراردادها، جنگها، امر به
معروف، نهی از منکر و امثالهم.
بنابر این، تمام اینها در
نظام دولت اسلامی جمع میگردند که به آن دولت خلافت گفته میشود. به همین دلیل
اقامۀ این دولت در روی زمین اقامۀ تمام اسلام است و این از جملۀ بزرگترین وجایب
شمرده میشود و همین قسط و عدل میباشد. این
امر میان حق و باطل فرقان به وجود میآورد، میان عدل و ظلم فاصل واقع میشود و
سیادت را فقط به شریعت اسلامی محدود میسازد.
الله سبحانهوتعالی تمام
این افکار، احکام و شرایع؛ اوامر و نواهی را تحت نام جامع و مانع جمع نموده که در
قرآن به نام [اَلاَمر] آمده است و سپس به رسولالله صلیالله علیه وسلم
فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَىٰ شَرِيعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا
وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾ [جاثیه: 18] ترجمه: سپس تورا در شریعت
خاص از امر مبعوث نمودیم؛ پس از آن پیروی کن و از هوای کسانیکه نمیدانند پیروی
مکن. همچنین فرمود: ﴿أَطِيعُوا
اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ﴾ [نساء: 59] ترجمه: از الله
(سبحانه وتعالی) و رسول وی صلیالله علیه وسلم و از صاحب امر (خلیفه) در میان خویش
اطاعت نمایید. همین امر وحی و نظامی است که برای مشکلات زندگی مردم راه حل میدهد و از وی اطاعت میگردد.
پس بعد از اینکه اسلام در
مدینه منوره به رهبری رسول الله صلیالله علیهوسلم تطبیق گردید، موضوع استخلاف
در روی زمین تحقق پیدا کرد؛ زیرا رایه (پرچم) اسلام بلند شد، سریهها و لشکریان به
جهاد در راه الله سبحانه وتعالی اعزام گردیدند تا اسلام را در جهان پخش نمایند؛ در
نتیجه اسلام به جزیره عرب رسید و بعد از آن خلفای دیگر باید آن را به سراسر جهان
برسانند.
رسول الله صلیالله علیه وسلم
نخستین قائد، رهبر و حاکم دولت اسلام بود تا اینکه وفات نمود؛ پس از آن، صحابه
اهمیت، نقش و فرضیت دولت اسلامی را در تطبیق و اجرای اسلام کاملاً درک کرده بود.
لذا قبل از دفن رسول الله صلی الله علیه وسلم با حضرت ابوبکر صدیق به عنوان خلیفه
بیعت نمودند که این امر بر عظمت این فریضۀ بزرگ دلالت دارد و بعد از آن دولت
اسلامی به عنوان خلافت راشده نامیده شد.
همچنان رسول الله صلی الله
علیه وسلم از خلافتیکه بر منهج نبوت به پیش میرود، به مدت ۳۰ سال یاد کرده است: «خلافةُ النبوةِ ثلاثونَ
سنةً، ثم يؤتي اللهُ الملكَ، أو ملكَه، من يشاءُ» (رواه ابوداود) ترجمه: خلافت نبوت ۳۰ سال خواهد بود که پس از آن الله مُلک را به هرکی بخواهد میدهد. زیرا پس از
آن، ملک عاض (نظامی که به دلیل خلیفه شدن ولیعهد در خاندانها به زور تصرف میگردد)
که پس از امام حسن رضی الله عنه؛ امویان، عباسیان و
عثمانیان به عنوان ممثلین همین دوره میآیند،
که آن هم خلافت بود؛ اما راشده نبود؛ زیرا طریقۀ بیعت در آن فاسد شده بود و خلیفه
به اختیار امت نه بلکه در اختیار عدۀ محدود از خانواده با ولیعهد و یا از طریق
بیعت شیخ الاسلام صورت میگرفت. پس از ملک عاض، وعده بازگشت نظامهای جبریه
داده شده که با سقوط خلافت عثمانی آغاز شد و تا امروز ادامه دارد. در این مدت اسلام تطبیق نمیشود و بالای مردم ظلم صورت میگیرد، خون مردم به
ناحق ریختانده میشود، پول و مالیات به ناحق از مردم گرفته میشود و حکام؛ ظالم،
جنایتکار، دستنشانده کفار و حتی بعضی از آنها کافر هستند و پس از آن یکبار دیگر خلافت بر منهج نبوت میآید؛
چنانکه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «تكونُ النُّبوَّةُ فيكم
ما شاء اللهُ أنْ تكونَ، ثُمَّ يَرفَعُها إذا شاء أنْ يَرفَعَها، ثُمَّ تكونُ
خِلافةٌ على مِنهاجِ النُّبوَّةِ، فتكونُ ما شاء اللهُ أنْ تكونَ، ثُمَّ يَرفَعُها
إذا شاء اللهُ أنْ يَرفَعَها، ثُمَّ تكونُ مُلكًا عاضًّا، فيَكونُ ما شاء اللهُ
أنْ يكونَ، ثُمَّ يَرفَعُها إذا شاء أنْ يَرفَعَها، ثُمَّ تكونُ مُلكًا جَبريَّةً،
فتكونُ ما شاء اللهُ أنْ تكونَ، ثُمَّ يَرفَعُها إذا شاء أنْ يَرفَعَها، ثُمَّ
تكونُ خِلافةٌ على مِنهاجِ نُبوَّةٍ، ثُمَّ سَكَتَ.» رواه احمد.
با توجه به تدبر در احادیث
آخرالزمان علما به این نتیجه رسیده اند که پس از عصر کنونی (نظامهای جبریه)، و
بعد از تاسیس خلافت راشده ثانی، ظهور مهدی علیه السلام خواهد بود که در آن نشانههای
بزرگ قیامت نیز دیده میشود. دجال میآید و حضرت عیسی
علیه السلام نیز به زمین فرود میآید و در تمام تاریخ بشریت و انبیاء دین حق بر تمام
ادیان روی زمین غالب میشود.
بنابراین از دلایل قرآنی و سنت نبوی ثابت میشود که خلافت میراث سیاسی پیامبر
اکرم صلیاللهعلیهوسلم است. فلهذا دولت خلافت تنها راه تطبیق اسلام به صورت کامل
میباشد؛ زیرا اسلام بدون خلافت
تبدیل به دین روحی و کهنوتی می شود که تنها به اخلاق و عبادات و احکام شخصی بستگی
دارد. فقط با وجود این میراث،
اسلام اجرا می شود و وقتی از بین رفت، اجرای اسلام متوقف میشود.
بنابراین خلافت، ریاست تمام
مسلمانان جهان است که شریعت را بر رعیت تطبیق میکند، دعوت اسلامی از طریق دعوت،
جهاد و تطبیق درست آن به تمام جهان رسانیده میشود. بدون شک وجود چنین دولتی واجب
است؛ زیرا امت تنها به وسیله این نظام باید به رسالت، شهادت، وسطیت و امر به معروف
و نهی از منکر بپردازد، در غیر آن اکثر احکام اسلامی معطل قرار میگیرد. پس این میراث عظیم و بزرگ نبوت باید احیا شود! زیرا این بزرگترین مکلفیت امت است. خلافت تنها یک فریضه نیست، بلکه بزرگترین فریضه است و قضیه
مرگ و زندگی امت است؛ زیرا با خلافت حدود قایم میگردد، مظلومان را نصرت و آز آنها
دفاع میکند، نوامیس، مقدسات و داراییهای امت اعم از مال، عقل و نفس توسط آن
نگهداری میشود و با ارتش و جهاد اسلام را گسترش می دهد و تمام دشمنان امت را میترساند.
سیفالله مستنیر
رئیس دفتر مطبوعاتی حزبالتحریر – ولایه افغانستان