فرضیت خلافت و اقوال علمای اسلام
02/26/2021 | عبدالله

Print


درین نوشته برای اثبات و وضاحت فرضیت خلافت از دیدگاه قرآن، سنت و اجماع صحابه منحیث ادله‌ی شرعی که همه به آن اتفاق نظر داشته و در پهلوی آن به اقوال علماء، خصوصاً بنیان‌گذاران مکاتب بزرگ فقهی اسلام می‌پردازیم تا برای همه فهم گردد که خلافت منحیث یگانه نظام سیاسی اسلام جدا از منظر تاریخی آن، فرضیت آن چگونه به اثبات رسیده و منحیث مسلمان خطاب شارع در مورد چگونه است.
از دیدگاه قرآن:
صاحب تفسير ابن کثير (1/73) در مورد آيت ﴿اِنِّيْ جَاعِلُ فِي الْاَرْضِ خَلِيْفَةً﴾ [بقره: 30] گفته: "وقد استدل القرطبي وغيره بهذه الآية على وجوب نصب الخليفة...." ترجمه: به تحقيق امام قرطبی و ديگر مفسرين از آيه (مذکور) بر واجب بودن نصب خليفه استدلال نموده‌اند. صاحب تفسير قرطبی(1/182ويا 264) گفته: "هذه الآية اصل فی نصب إمام... ولا خلاف فی وجوب ذلک بين الأمة ولا بين الأئمة." ترجمه: اين آيت اصل (دليل محکم) بر نصب امام يا خليفه است و هيچ اختلافی در واجب بودن آن وجود ندارد.
أيات مبارکه: ﴿يَادَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ﴾ [ص: 26] ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ [نور: 55] نيز بيانگر اين مطلب است. قول صحيح آنست که وعده خلافت در آية فوق (نور: 55) به خلفای راشدين ختم نشده بلکه به تمام امت است. چنانچه علامه قرطبی در تفسيرش(12/299)  فرموده‌است: "فصح أن الآية عامة لأمة محمد ص غير مخصوصة." يعنی: ثابت است که در آيت مذکور وعده‌ی خلافت به امت محمد صلی الله علیه و سلم عام است و مخصوص [به زمانی] نيست. چنانچه در تفسير ثعالبی (3/126) نيز همين مطلب بيان شده‌است.
همچنان آیات ﴿وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ﴾ ترجمه: و میان‌شان بر طبق آنچه الله نازل کرده است، داوری کن و از هواهای نفسانی آنان پیروی مکن. ﴿وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ/الفاسقون/الظالمون﴾ ترجمه: و هر کس به احکامی که الله نازل کرده حکم نکند کافر است/فاسق است/ظالم است. چون قرینه بر لزوم انجام و نهی از ترک است، بناءً درک می‌شود که تحکیم شریعت توسط دستگاهی فرض قرار می‌گردد. همچنین، بخش بزرگی از احکام شرعی که الله سبحانه و تعالی بر مسلمانان فرض نموده جمعی است و تطبیق احکام جمعی بدون داشتن یک دولت  مشکل است؛ مانند: حمل دعوت، جهاد، قضاوت، امر به معروف و نهی از منکر، قصاص قاتل، حد سارق، حد شراب، رجم زانی و دیگر احکام جمعی. الله سبحانه و تعالی می‏فرماید: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا﴾ در حالی‏که سارق یکیست ولی درین آیه چرا لفظ (فَاقْطَعُوا) جمع ذکر گردیده‌است؟ دلیل‏اش جماعت یعنی دولت است تا دست سارق را قطع نماید. همچنین در آیه ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا﴾ نیز همین موضوع تذکر یافته و نیز در تفسیر طبری آمده است؛ خطاب (فَاجْلِدُوا) و (فَاقْطَعُوا) به امام و خلیفه می‏باشد. الله سبحانه و تعالی در نصوص متعدد اطاعت از حاکم یا خلیفه را بر مسلمانان فرض نموده‌است. الله سبحانه و تعالی می‏فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾
ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید از الله، رسولش و از فرمان روایان خودتان اطاعت کنید.

این آیه دلالت بر وجوب داشتن خلیفه در میان مسلمانان می‏نماید. الله سبحانه و تعالی هرگز امر به اطاعت از کسی نمی‏کند که وجود نداشته‌باشد. پس اطاعت وقتی صورت می‏گیرد که حاکم یا خلیفه‏یی در میان مسلمانان موجود باشد. حاکم ساختن خلیفه درین آیه وجوب را می‌رساند، زیرا حکم به آنچه الله سبحانه و تعالی فرستاده واجب است. همچنان وقتی الله سبحانه و تعالی به اطاعت از اولی الامر دستور می‌دهد گویا به احیای اولی الامر یا خلافت نیز امر کرده است؛ چون بدون آن حکم شرعی اقامه نمی شود. پس مسلمانان مکلف اند تا اولی الامر(خلیفه) را اقامه نمایند تا از وی اطاعت صورت گیرد.
از دیدگاه سنت:
در حديثي که امام بخاری(3/1029) در کتاب الجهاد والسير، باب يقاتل من وراء الإمام، حديث (2890) روايت کرده، آمده‌است: "إِنَّمَا الْإِمَامُ جُنَّةٌ يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ وَيُتَّقَى بِهِ." يعنی: بيشک که امام [خليفه] سپری است که در عقب آن پيکار کرده مي‌شود و به وی پناه برده مي‌شود. امام مسلم از ابوسعيد خدری روايت کرده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: "إذَا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ، فَاقْتُلُوا الآخَرَ مِنْهُمَا." (رواه مسلم (12/191) کتاب الامارت باب اذا بويع لخليفتين حديث 4755) ترجمه: هرگاه با دو خليفه بيعت کرده‌شد، دومی شان را قتل کنيد.  بيان رسول الله صلی الله علیه و سلم که خليفه سپر است، در واقع خبر دادن از فوايد وجود خليفه و يا امام مي‌باشد. پس آن طلب نصب و اقامه امام را دارد، زيرا خبر دادن از چيزی توسط الله سبحانه و تعالی و رسولش صلی الله علیه وسلم اگر متضمن نکوهش و تقبيح بود، خبر مذکور در حقيقت طلب ترک و نهی از آن مي‌باشد، و اگر متضمن ستايش بود، طلب فعل و امر به انجام آن مي‌باشد. پس اگر فعل مطلوب چيزی بود که بر آن اقامه حکم شرعی مرتب مي‌شد و يا بر ترک آن ضايع شدن حکم شرعی مرتب مي‌شد، طلب آن صورت حتمی و جزمی را مي‌داشته باشد و محدثين کرام هم در وجوب نصب خليفه اتفاق نظر دارند. در عون المعبود شرح ابوداود (8/112) گفته شده‌است: "وأجمعوا على أنه يجب على المسلمين نصب خليفة." يعنی: اتفاق و اجماع بر اين است که تعين خليفه بالای مسلمين واجب است. در فتح الباری (13/208)، نيل الاوطار (6/166) و بيهقی فی شعب الايمان (6/6) نيز همين مطلب بيان گردیده‌است.
در حدیث دیگری پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: "بنی‌اسرائیل را پیامبران سیاست و رهبری می‌کردند و هرگاه پیامبری وفات می‌کرد، به‌جای وی پیامبر دیگری جانشین او می‌شد؛ ولی بعد از من دیگر پیامبری وجود نخواهد داشت و خلفاء می‌باشند و بسیار زیاد می‌شوند. گفتند: پس در آن حال به چه فرمان می‌دهید؟ گفت: به نخستین بیعت وفا کنید و حق آنان را ادا نمایید و الله سبحانه و تعالی از آن‌ها درباره آن‌چه ایشان را  بر آن گماشته است، سوال خواهد کرد." (رواه مسلم)
 از این حدیث به صراحت واضح می‏گردد که سیاست کار پیامبران بوده‌است و پس از حضرت محمد صلی الله علیه وسلم تنها خلفاء اند که باید امور مسلمانان را سیاست و رهبری کنند. درین حدیث لفظ «خلیفه» دقیقاً به معنی شرعی‌اش آمده‌است، نه به معنی لغوی و عرفی.
از دیدگاه اجماع صحابه:
اصحاب رضوان الله علیهم اجمعین بعد از وفات رسول‌الله صلی الله علیه وسلم بر لزوم تعیین خلیفه برای پیامبر صلی الله علیه و سلم اجماع نمودند. وجوب تعیین خلیفه از آن‌جا ظاهر می‏شود که اصحاب کرام بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و سلم دفن وی را به تأخیر انداخته به تعیین جانشین برای وی صلی الله علیه و سلم مشغول شدند. در حالی‏که عجله در دفن میت مستحب است ولی اصحاب کرام مستحب را گذاشتند و مصروف واجب شدند؛ چون تعیین خلیفه‌ی رسول الله صلی الله علیه و سلم واجب بود و این خود اجماع است بر تعیین خلیفه قبل از مشغول شدن به دفن میت. پس اجماع صحابه دلیل صریح و قوی بر وجوب تعیین خلیفه می‏باشد. از این‌جا واضح می‌گردد که تعیین خلیفه از با اهمیت‌ترین واجبات اسلام است. اصحاب کرام برای لزوم تعیین خلیفه برای ابوبکر، عمر، عثمان و علی رضی الله عنهم اجمعین اجماع نمودند. همچنین اصحاب کرام اجماع نمودند که به مجرد وفات خلیفه‌ی قبلی مسلمانان با خلیفه‌ی جدید بیعت صورت گیرد. اصحاب رضوان الله تعالی علیهم اجمعین نیز اجماع نمودند که جایز نیست تا مسلمانان بیش از سه روز بدون خلیفه باشند. از همین‌رو حضرت عمر رضی الله عنه وقتی زخمی شد، شش تن را کاندیدای خلافت معرفی کرد که باید در مدت سه روز با یکی از آنان بیعت صورت گیرد. دستور داد تا شخص مخالف را بُکشند و جهت تحقق این امر پنجاه تن را برگزید. این در حالی بود که حضرت عمر رضی الله عنه در میان اصحاب حضور داشت ولی هیچ یک از آنان با وی مخالفت و اعتراض نکردند.

اقوال علمای اسلام پیرامون خلافت:
امام ابوحنیفه رحمه الله:
امام ابوحنیفه رحمه الله خلافت را ام الفرایض می‌داند، به معنای این بدون وجود مادر [خلافت] فرزند [فرایض جمعی] هم زاده نمی‌شود.
امام شافعی:
امام شافعی رحمه الله خلافت را تاج الفروض[سرتاج فرایض یا واجبات] می‌داند.
ابن حزم: "همه‏ی اهل سنت، مرجئه، شیعه و حتی خوارج بر واجب بودن خلافت اتفاق نظر دارند و بر امت واجب است تا از امام عادل که احکام الله سبحانه و تعالی را در میان شان اجرا و بر اساس احکام شرعی که رسول الله صلی الله علیه و سلم آورده آن‏ها را رهبری کند، فرمان برداری نمایند."
امام قرطبی: امام قرطبی در خصوص آیه ﴿اِنِّيْ جَاعِلُ فِي الْاَرْضِ خَلِيْفَةً﴾ می‏گوید: "این آیه دلیل محکم بر تعیین امام یا خلیفه است و هیچ اختلافی در واجب بودن تعیین خلیفه بین امت اسلامی و بین ائمه مذاهب وجود ندارد."
امام احمد: "اگر در میان مردم امام نباشد تا به‏تنظیم امور شان بپردازد، فتنه‏یی در آن سرزمین برپا خواهد شد."
ابن تیمیه: "باید دانست که سرپرستی امور مردم(امامت) از بزرگ‏ترین واجبات دین است، چون برپایی دین بدون آن میسر نمی‏شود و مصلحت فرزندان آدم براورده نخواهد شد مگر با اجتماع شان، زیرا برخی محتاج برخی دیگر اند."
ابن خلدون: "نصب امام واجب است و وجوب آن در شرع به اجماع صحابه و تابعان ثابت است. زیرا اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم در هنگام وفات وی به ‏بیعت حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه اقدام نموده ابراز نظر در امورشان را به ‏وی سپردند. همین‏گونه در همه عصرهای بعد از آن، به ‏خلیفه‏ بیعت می‏کردند."
امام غزالی: "نظم و حکومت برای برپایی امر دین بطور قطع مورد نظر شارع است و این نظام و حکومت جز با وجود خلیفه‏ی مردم از او اطاعت کنند، حاصل نمی‌شود."
امامان چهار مذهب: صاحب کتاب (الفقه علی المذاهب الأربعة) در جلد پنجم، صفحه 416 می‌گوید: "امامان چهار مذهب بر فرض بودن امامت(خلیفه‌ی واحد) اتفاق‌نظر دارند؛ چون باید امام مسلمانان شعائر دین را قائم ساخته و با گرفتن حق مظلوم از ظالم، انصاف را اجرا نماید. و برای مسلمانان داشتن هم‌زمان دو امام در دنیا جایز نیست، برابر است که این دو امام متفق باشند و یا هم مخالف."
پس به این نتیجه رسیده می‌شود که نه‌تنها این‌که تحکیم نظام سیاسی برای تطبیق شریعت بالای اتباع دولت و حمل آن به بیرون از مرزهای دولت فرض است، بلکه این امر صورت گرفته نمی‌تواند جز در نظام مشخص تحت اِعمال خلافت، بناءً فرضیت خلافت ازینجا در شرع استباط می‌گردد.




   ارسال نظر