بحران غزه، دیگر
صرفاً یک مسئله انسانی یا حقوق بشری نیست؛ این یک نزاع مبدئی، عقیدتی و سیاسی است
که پاسخ آن را باید در عمق نصوص شرعی، منطق واقعیت سیاسی و بشارتهای نبوی جستجو
کرد. در ادامه، به سه محور اصلی میپردازیم که نشان میدهد چرا دعاها، ختمهای
قرآن، تظاهرات و رجوع به سازمان ملل و حکام سرزمینهای اسلامی طریقه نجات غزه نیست
و تنها راه واقعی، جهاد ارتشهای خلافت اسلامی است.
طریقه شرعی: در سنت الهی اهدافی است که طریقه مخصوص به خود را دارد. برای رفع گرسنگی، غذا مقرر شده؛ برای بیماری، دوا؛ و برای رفع ظلم و اظهار دین، جهاد. چنانکه الله متعال جهاد را راه یاری مظلومین قرار داده است: « وَما لَكُمْ لا تُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفينَ» (النساء: ۷۵)
نکته مهم اینجاست
که دعا جای عمل را نمیگیرد. اگر برای رزق صرفاً دعا نمیکنیم و کار میکنیم، برای
نجات غزه نیز دعا تنها، کفایت نمیکند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم در غزوه
بدر شب را با دعا گذراند، اما صبح در میدان قتال بود، نه پشت بیانیهها.
تظاهرات، کمپاینها
و رجوع به سازمانهایی که اساساً بر پایه منافع استعماری ساخته شدهاند، نه مشروعیت
دارند و نه اثربخشی. این روشها صرفاً فشار روانی زودگذر میآفرینند، اما ساختار
ظلم را متزلزل نمیکنند. روش مشروع و واقعی، همان است که شرع تعیین کرده: جهاد تحت
فرماندهی دولت اسلامی.
البته قابل ذکر
است که دعا در اسلام ارزش و مقام خود را دارد، بلکه «مغز عبادت» خوانده شده است؛
اما طریقه نجات مظلومین نیست. چنانکه در بحث توکل و تدبیر نیز روشن است: توکل و
تدبیر، دو حکم مستقل شرعیاند. کسی که توکل میکند، از آمادگی عملی معاف نمیشود،
و کسی که تدبیر و تلاش میکند، از دعا و توکل بینیاز نیست. ختم قرآن نیز چنین
است؛ جایگاه خود را دارد، اما جاگزین جهاد نمیشود، چنانچه جهاد جاگزین دعا و توکل
نباید شود.
الله متعال دعای
مؤمنان را اجابت میکند، و ما وظیفه داریم در هر امر و مشکلی از او یاری و نصرت
بخواهیم. اما این اجابت، مشروط به آن است که ما نیز دعوت الله متعال را بپذیریم.
چنانکه در سوره بقره آمده است: «أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي» یعنی من دعای
دعاکننده را اجابت میکنم، پس باید آنان نیز دعوت مرا اجابت کنند.
این آیه در سیاق
انتقال رسالت از بنیاسرائیل به امت اسلام آمده است؛ امتی که الله متعال از آن
خواسته است تا اسلام را با نصب خلیفه و جهاد ارتشها اظهار کرده و به حاکمیت جهانی
آن بپردازد. بنابراین، اجابت دعای این امت نیز زمانی محقق میشود که خود در مسیر
مأموریت الهی گام بردارند و دعوت الله را در عمل بپذیرند تا الله متعال دعوت و
دعای آنها را بپذیرد.
نکته دیگری که
قابل یادآوری است؛ وقتی ما تظاهرات را راه حل نمیدانیم، ممکن است برخی بگویند:
شما (حزبالتحریر) نیز تظاهرات میکنید. بلی، ما هم تظاهرات میکنیم، اما
از جایگاه یک گروه. ما دولتها را بدان انتقاد میکنیم که وظیفه آنها تظاهرات نیست،
بلکه به حرکت درآوردن ارتشهاست. تظاهرات ما هدفی دیگر دارد: بیدارسازی جامعه به
اساس اسلام، بیان راهحلهای شرعی، و عمومیسازی آن در افکار عمومی. تظاهرات ما
دموکراتیک نیست که خواست خود را به سازمان ملل ببریم، بلکه ارتشهای امت را مخاطب
قرار داده و خیانتهای استعمار، سازمانها و حکام مزدور را افشا میکنیم. همچنین
ما در تظاهرات، حکام را به حساب میگیریم تا تکالیف شرعی را فراموش نکنند.
نکته مهم دیگری
نیز اینجاست که دولتهای فعلی، برخلاف وظیفه شرعیشان، خود را همسطح گروهها و احزاب
قرار دادهاند. بهجای آنکه بهعنوان یک دولت مسئولیت جهاد را برعهده بگیرند، آن
را از گروهها میخواهند و خودشان صرفاً به برگزاری تظاهرات بسنده میکنند. این وارونگی
نقش، یکی از نشانههای انحطاط فکری و شکست سیاسی است که در نظم دولت-ملت به شکل طبیعی
پدیدار میشود.
واقعیت سیاسی: از غزه تا کشمیر و ترکستان شرقی، آنچه بر مسلمانان میگذرد یک بحران بومی نیست؛ بلکه تجلی جنگ جهانی علیه اسلام است. اسرائیل تنها یک کشور نیست، بلکه پایگاه نظامی غرب در قلب جهان اسلام است. این رژیم با حمایت بیدریغ آمریکا و اروپا، و خیانت مستقیم حکام مزدور اسلامی پابرجا مانده است.
مرزهای بسته مصر
و اردن، عادیسازی روابط کشورهای خلیج، سرکوب جنبشهای اسلامی و تسلیمی منابع امت
به دشمنان آن، همه گواهیاند بر اینکه دشمنان غزه تنها اسرائیل نیست، بلکه نظام بینالمللی
است که با خیانتکاران داخلی درهم آمیخته است.
بنابراین، رفع این
بحران تنها با قطع زنجیره قدرت دشمن ممکن است، و این کار افراد و گروه ها و نیست و
نه با جنگهای چریکی حل میشود، بلکه نیازمند یک دولت مقتدر اسلامی و ارتشهای
مجاهد آن است. همانگونه که خلافت در تاریخ در برابر امپراتوریهای بزرگ قد علم
کردند، امروز نیز تنها خلافت است که میتواند با بسیج منابع، سازماندهی ارتشها، و
اقدام نظامی واقعی، نقشه دشمن را نقش بر آب کند.
بشارت نبوی: رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم وعده دادهاند که جنگ نهایی با یهود در محور جهاد و قتال خواهد بود: «تُقاتِلُكم اليهود فَتُسَلَّطون عليهم...» (صحیح بخاری) این حدیث صریحاً از قتال سخن میگوید، نه از تحریم کالا یا تظاهرات، درخواست از جامعه جهانی و حکام خائن سرزمنیهای اسلامی. همچنین، در احادیث آمده است که شام مقر دارالاسلام خواهد بود «عقُر دار الإسلامِ الشام». دارالاسلام به معنی حاکمیت اسلام توسط دولت خلافت، چنانچه در حدیث دیگری بشارت داده شده که «هَذَا الْأَمْرُ كَائِنٌ بِالْمَدِينَةِ... ثُمَّ بِالْعِرَاقِ، ثُمَّ بِالْمَدِينَةِ، ثُمَّ بِبَيْتِ الْمَقْدِسِ بیتالمقدس» یعنی بیت المقدس پایتخت خلافت اسلامی در آینده خواهد شد: «این امر (یعنی خلافت) در مدینه خواهد بود، سپس در شام، سپس در جزیره (عربستان)، سپس در عراق، سپس در مدینه، سپس در بیتالمقدس. و هنگامی که در بیتالمقدس باشد، پس آنجا مقرّ ثابت آن است، و قومی که آن را (خلافت را) به دست آورند، هرگز آن را از دست نخواهند داد تا دوباره به آنان بازگردد.»
این
نشان میدهد که وعده نهایی، بازگشت اسلام به حاکمیت و سیطره سیاسی است، نه زیستن
در حاشیه تاریخ با دعا و محکومیتنامهها. همانطور که وعدههای نبوی درباره فتح
فارس و روم محقق شد، وعده آزادی فلسطین نیز از همان مسیر خواهد گذشت: جهاد تحت
فرمان خلافت.
تمام دلایل شرعی،
واقعی و تاریخی گواهی میدهند که راهحل بحران غزه نه در ختمهاست، نه در تظاهرات،
نه در سازمانهای استعماری و محدود شدن به دولتهای ملی؛ بلکه تنها در تاسیس خلافت
اسلامی و حرکتدادن ارتشهای آن نهفته است. هر راه دیگری، توهّمی بیش نیست و تنها
به ادامهٔ فاجعه کمک میکند. بیتفاوتی ما نسبت به مردم غزه، پیش از آنکه به آنان
آسیب بزند، ما را میسوزاند؛ چراکه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «لَا
يَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ» – «کسی که آنها را رها کند، به آنان زیانی
نمیرساند». ما در ترک کردن مردم غزه به آنها ضرری نمیرسانیم بلکه خود را
متضرر میسازیم. این بیتفاوتی، قدرتمندان را رسوا کرده، آنان را در صف خائنان
قرار میدهد، و سرانجام، آنان را مستحق عذاب الهی میگرداند.