چرا اهل قدرت به وجیبۀ شرعی‌شان عمل نمی‎کنند؟
01/26/2025 | نویسنده: یما افغان

Print


پس از حملات مغول و جنگ‌های صلیبی در سرزمین های اسلامی، امت اسلامی در بدترین وضعیت به سر می‌برند. دلیل این وضعیت وخیم، این نیست که مسلمانان امت ضعیف و درمانده هستند. مسلمانان از نظر نظامی در موقعیت قدرتمندی قرار دارند، دارای بیش از دو میلیون سرباز آموزش دیده، مسلح و مجهز، مجموعۀ وسیعی از سلاح‌های پیشرفته به شمول سلاح‌های هسته‎‏ای و مقدار کافی دیگر تجهیزات نظامی می‎باشند. حدود دو میلیارد جمعیت دارند. مسلمانان ثروتمندترین و استراتژیکی‌ترین مناطق جهان را در اختیار دارند. اکثریت راه‌های تجارتی بحری، هوایی و زمینی در سرزمین‎های اسلامی قرار گرفته اند؛ اما دلیل اساسی و تنها دلیل این وضعیت وخیم، نبود دولت اسلامی «خلافت» می‎باشد. تنها ایجاد خلافت می‎تواند ما را از این وضعیت وخیم نجات دهد. تنها خلافت است که می‌تواند سرزمین‌های اشغال شده اسلامی را آزاد نماید، به مستضعفین کمک کند، زندگی امن به مسلمانان فراهم کند و دست‌های سیاسی، استخباراتی و نظامی کفار را از سرزمین‌های اسلامی و امت اسلامی کوتاه نماید، اسلام را به شکل همه جانبه در داخل تطبیق نموده و از طریق دعوت و جهاد آن را به عنوان رهبریِ فکری به سایر نقاط جهان حمل نماید.
بدون شک، تلاش برای تأسیس خلافت اسلامی وجیبۀ تمام مسلمانان است؛ اما ایجاد دولت خلافت یا دادن نصرت برای تأسیس آن تنها بر عهدۀ اهل قدرت و اقتدار می‏باشد؛ زیرا فقط آن‏ها قادر به انجام آن هستند.
اما اکثریت قاطع حاکمان و اهل قدرت در سرزمین‌های اسلامی نه تنها طرفدار تأسیس خلافت و کمک به مستضعفان نیستند؛ بلکه اصلاً به تأسیس خلافت و کمک به مسلمانان مظلوم ایمان ندارند تا این سرحد که آشکا را کفار را در ممانعت از تأسیس دولت خلافت، اشغال نمودن سرزمین‌های اسلامی، تاراج ثروت مسلمانان و همین‌گونه تحت نام تروریزم در قتل و کشتار مسلمانان کمک و همکاری می‎کنند. اما تعداد کمی از حکام، علی‎الرغم این‌که تأسیس دولت خلافت را فرض و ضرورتِ کمک به مستضعفان را لازم می‎دانند؛ ولی بازهم گام‌های عملی برای تحقق این امر بر نمی‎دارند. آن‌ها برای توجیه عدم ایفای مسئولیت و وجیبۀ شان بهانه‌ها و دلایل غیرشرعی متعددی را مطرح می‌کنند که بعضی از آن‌ها قرار ذیل اند:
نداشتن استطاعت: برخی استدلال می‎کنند که ما ظرفیت تأسیس خلافت و حمایت از مظلومان را نداریم؛ اگر ما برای انجام این کار اقدام نماییم، فلان و فلان دولت‌ها بر ما حمله می‎کنند و ما را نابود می‎سازند. آن‌ها بدون ترس از الله سبحانه وتعالی تأسیس خلافت و نصرت به مستضعفان را رها نموده؛ اما از ترس آمریکا و ناتو احکام قطعی الله را اجرا نمی‌کنند؛ در حالی‎که الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾ [محمد: ۷]
ترجمه: ای کسانی‌که ایمان آورده اید! اگر الله را یاری کنید، او شما را یاری می‌کند و قدم های‎تان را استوار و ثابت نگه می‎دارد.

هنگامی‌‎‎که الله سبحانه وتعالی برای کسی نصرت دهد، هیچ قدرتی در جهان، از جمله آمریکا و ناتو نمی‌تواند بر آن پیروز شود.

﴿إِن يَنصُرْكُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِي يَنصُرُكُم مِّن بَعْدِهِ وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكِّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ [آل عمران: ۱۶۰]
ترجمه: اگر الله شما را نصرت دهد، هیچ کسی بر شما غلبه نخواهد یافت، و اگر شما را رها کند، چه کسی می‎تواند شما را نصرت دهد؟ مؤمنان باید فقط به الله توکل نمایند!

اما مشکل اینجاست که حکام مسلمانان به جای توکل بر الله، ضعف خود را بهانه می‎کنند. اگر نداشتن استطاعت برای بقا عذر شرعی می‎بود، رسول الله صلی الله علیه وسلم در بدر با دشمنی که سه برابر بیشتر و به مراتب مجهزتر از مسلمانان بود، روبرو نمی‎شد. وی صلی‌الله علیه وسلم در غزوۀ موته سه هزار غازیان را علیه دشمن دوصد هزار نفری نمی‌فرستاد. حضرت عمر رضی الله عنه بالای امپراتوری فارس که ابرقدرت آن زمان بود، حمله نمی‏کرد. طارق بن زیاد کشتی‌های خود را در اندلس نمی‌سوختاند... بنابر این، نداشتن استطاعت عذر شرعی نبوده؛ بلکه بهانه‎ای برای فرار از مسئولیت است و هیچ اساس شرعی ندارد.
تا ظهور حضرت مهدی هرکس آتش خود را خاموش کند: برخی خلافت را -که امر شرعی و در همه حال فرض است- به ظهور حضرت مهدی ارتباط می‌دهند و می‌گویند تا ظهور مهدی، مسلمانان در هر منطقه باید در محدودۀ جغرافیایی خود بمانند و یک دولت اسلامی تشکیل دهند(؟!) و سرزمین هایی که اشغال شده اند، ساکنانش آن را از اشغال آزاد نمایند. این سخنان نیز هیچ اساس شرعی ندارد و با نصوص صریح اسلام در تضاد قرار دارد. زیرا اگر به تعدد دولت‌های اسلامی مرزهای ملی معتقد باشیم، این طبیعتاً از باور به تعدد امت اسلامی نشأت می‌گیرد؛ در حالی‌که الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:

﴿إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ﴾  [أنبياء: ٩٢]
ترجمه: این امت شما امت واحد است و من پروردگار شما هستم؛ پس تنها مرا بپرستید!

رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید:

«مثلُ المؤمنين في تَوادِّهم، وتَرَاحُمِهِم، وتعاطُفِهِمْ. مثلُ الجسَدِ إذا اشتكَى منْهُ عضوٌ تدَاعَى لَهُ سائِرُ الجسَدِ بالسَّهَرِ والْحُمَّى»
ترجمه: مسلمانان در میان خویش از نظر محبت و شفقت و مهربانی نسبت به یکدیگر مانند یک بدن هستند. وقتی یک قسمت از بدن دردناک می‌شود، تمام بدن با آن شب‌ها بیدار می‌ماند (درد را تحمل می‌کند).

اقامه خلافت خلاف مصلحت است: اگر از اختلاف نظر در این‌که آیا مصلحت یک اصل و دلیل شرعی است یا خیر؟ بگذریم و بپذیریم که مصلحت دلیل شرعی است؛ آیا اقامه کردن خلافت مصلحت است یا اقامه نکردن آن؟
امام غزالی رحمه‌الله در میان علمایی که مصلحت را از اصول شرع می‌دانند، مصلحت را این‌گونه تعریف می‌کند: «المصلحة هي المحافظة على مقصود الشرع. ومقصود الشرع من الخلق خمسة: وهو أن يحفظ عليهم دينهم ونفسهم وعقلهم ونسلهم ومالهم، فكل ما يتضمن حفظ هذه الأصول الخمسة فهو مصلحة، وكل ما يفوت هذه الأصول فهو مفسدة، ودفعها مصلحة؛ مصلحت محافظت از مقاصد شرعی می‌باشد. برای مسلمانان مقاصد شرعی پنج چیز است و آن این‌که: از دین، نفس، عقل، نسل و مال آن‌ها محافظت شود و هر آن‌چه که از محافظت این پنج اصل تضمین می‌کند مصلحت بوده و آنچه که این پنج اصل را ضایع کند مفسده است و دفع آن مصلحت می‌باشد.»
خلافت نظامی است که حفظ دین، خون، عقل، نسل و مال مسلمانان را تضمین می‌کند؛ پس آیا اقامۀ خلافت مصلحت است یا عدم اقامه آن؟ و این چگونه برداشت و استدلال از مصلحت است!؟
در اخیر، همانطور که گفته آمدیم، تأسیس خلافت و نصرتِ مستضعفان، احکام و فریضۀ شرعی است که مسئولیت آن بر عهدۀ اهل قدرت می‌باشد. اما اکثریت قریب به اتفاق حکام مسلمان -که در واقع دشمن الله و رسول و مسلمانان بوده، دوستان و مزدوران کفار هستند- نه تنها این امر را مسئولیت خود نمی‌دانند؛ بلکه در کنار کفار در مقابل آن ایستاده اند. اما تعداد اندکی از حکام و اهل قدرت که اقامۀ خلافت و نصرتِ مستضعفان را از وظایف شرعی خود می‌دانند، عذرهای فوق را برای تبرئه خود ارائه می‌کنند؛ هرچند ممکن است برخی از آن‌ها عقلانی و منطقی باشند؛ اما شرعی نیستند. این در حالی‌ست که عذرهای  غیرشرعیِ عقلی و منطقی هیچ اعتباری ندارند و نمی‌تواند شخص مکلف را از مسئولیت‌های شرعی‌اش رهایی بخشد.
بنابراین، بزرگترین دلیل تداوم بدبختی کنونی امت نه تنها کفار و حکام مزدور آنان است که آشکارا به مخالفت با اسلام و مسلمین می‌پردازند؛ بلکه حکامی نیز هستند که مسئولیت خود را می‌دانند؛ اما به آن عمل نمی‌کنند و فقط بهانه‌ها و توجیهات مطرح می‌کنند.




   ارسال نظر