گفتهاند
که تشخیص مرض نیمی از درمان آن مرض را تشکیل میدهد. چه بسا مریضهای که به خاطر
تشخیص نادرست یک مرض ساده در بستر مرگ افتادهاند.
همینگونه
برای مبارزه و شکست دشمن، شناخت دشمن نیز، نیمی از مبارزه است. اینکه بدانی دشمن
کِی است؟ ضعفها و قوتهای آن چیست؟ ارزشهای اساسی آن را کدام موارد تشکیل میدهد؟
قدم بسیار مهم در میدان مبارزه است.
به همین
لحاظ اسلام از آوان ظهورش بحث شناخت دشمن را مورد توجه ویژه قرار داده و مسلمانان
را تشویق به شناخت باطل و دشمنان اسلام نموده است. چنانچه در قرآن کریم آیات
زیادی در مورد کید، مکر، ضلال، کفر، صد، خدع، عدو، بطانه، ولی، نفاق و بصیرت آمده
است. قرآن کریم حالت اصلی کفار، مشرکین و منافقین را حیله و نیرنگ ذکر کرده است.
إِنَّهُم يَكيدونَ
كَيدًا
[طارق: 15]
آنها پیوسته حیله میکنند
پس با
درک حالت اصلی دشمنان مسلمانان، لازم است تا هوشیاری خاص در زمینه شناخت دشمن در
میان مسلمانان موجود باشد. متاسفانه بعد از سقوط خلافت اسلامی و از میان برداشته
شدن حاکمیت اسلام، یکی از مواردی که مسلمانان از دست دادند، شناخت دوست و دشمن
بود. متاسفانه بدلیل عدم وجود یک رهبری سالم که دوست و دشمن واقعی را برای
مسلمانان تعریف کند، همواره کسانی منحیث دوست معرفی شدهاند که همچو «گرگ در لباس
گوسفند» قرار داشتند و کسانی دشمن تعریف شدند که در واقع خیرخواه امت بودهاند. در
این میان، دستگاههای تبلیغاتی دشمنان اسلام چنان روایتهایی را پخش نمودهاند که طاغوت
معاصر و باطل مدرن را که همانان غرب و امریکا است، برای مسلمانان داعیهی مهربانتر
از مادر به تصویر کشیدهاند.
بنابرین،
تعاریف غیرواقعی از دشمن منجر به سردرگمی در میان مسلمانان گردیده است. چون عدم
شناخت دقیق دشمن همچو مبارزه در تاریکی است.
افزون
برین، تجارب تلخ از تعدادی گروههای اسلامی نیز موجود است که بدلیل عدم شناخت دقیق
دشمن، بعد از سالها مبارزه با تغییر خوردن ظواهر یک قضیه دوباره به دام دشمن
افتیدهاند و دشمن را دوست تلقی نموده و در خط فکر و آجندای دشمن در حرکت شدهاند.
یا به تعبیر دیکر، غافلانه برای دشمن کار نمودهاند. گاهی چنین واقع شده که دشمن
از دروازه بیرون رفته، اما بار دیگر با لباس مبدل و تغییر ظواهر از کلکین داخل شده
است. از اینجهت شناخت دشمن یک امر بسیار مهم تلقی میشود.
درک این
نکته بسیار اساسی است که یک نظام تنها براساس عسکر و نهادها و مقامات آن استوار
نیست، چه بسا که این پوش، شکلیات و چهرهها هستند. امکان دارد شکلیات تغییر کند،
اما مشکل پا برجا بماند. اشغال و استعمار را نیز نباید تنها به قوتهای نظامی،
پایگاهها، تعداد عسکر و نوعیت مهمات شان خلاصه کرد، هرچند موارد ذکر از پایههای
کلیدی اشغال میباشند، اما این شکلیات هستند. اگر استعمار را به صورت دقیق با چشم
باز و دید کامل نگاه کنیم اینها به مثابهی پوست برای مغز است.
اساساً
استعمار را در نحوه فکر، ارزشها و جهانبینی ببینیم. امکان دارد قوتهای نظامی از
یک منطقه خارج شوند، ولی نفوذ افکار و جهانبینی استعمارگران و ارزشهای آن در
همان منطقه پا برجا مانده و حاکم باشد.
پس وقتی
با استعمارگران مبارزه صورت میگیرد، تنها به نیروی فزیکی و مادی اکتفا نشود و کُل
مبارزه علیه استعمار محدود و منحصر به ابعاد نظامی نگردد، بلکه اساساً علیه فکر،
نظامها، ارزشها، جهانبینی و ایدیولوژی آنان مبارزه صورت گیرد. چون لشکرکشی
نظامی براساس همان فکر و ارزشهای یک کشور استعمارگر صورت میگیرد.
قابل
ذکر است که نمیشود بر اساس ارزشهای دیگران به سیاست و حکومت پرداخت. حقوق زن،
حقوق بشر، دموکراسی، انتخابات، اقتصاد بازار از ارزشهای پذیرفته شدهای غرب است
که در جهان اسلام جز فاجعه و انحطاط چیزی بیشتر نیافریده و نمیآفریند. اگر ما این
ارزشها را به صورت درست و ریشهیی از بین نبریم، تنها با خروج قوتهای نظامی امریکا
و ناتو مشکل حل نمیشود. چنانچه امروز سیاست و پیشبرد حکومتداری براساس همان
ساختارها و پالیسیهای «جموریت دستنشانده» به پیش میرود. این نکته ضعف ممکن بیاعتمادیهای
زیادی را رقم بزند.
فراموش
نکنیم که شکست اصلی یک ابر قدرت در قدم نخست در میدان افکار، جهانبینی و ارزشها
صورت میگیرد. اگر این مسئله فراموش گردد استعمار به شکل دیگری در میان مردم و
سیاستمداران رخنه خواهد کرد و ناخواسته جامعه و سیاستمداران به مبلغین استعمار
مبدل خواهند شد. چون تنها مبارزه در میدان فزیکی و نظامی کافی نخواهد بود. بلکه
مبارزه بایست همهجانبه صورت گیرد، زیرا اساساً این افکار است که جهت مبارزات مادی
را تعین میکند و شکست واقعی دشمن نیز زمانی اتفاق میافتند
که هم در میدان فکر و هم در میدان نظامی شکست بخورد.
به
عنوان مثال، سرزمین هند و پاکستان دهها سال در زیر استعمار انگلیس زندگی کردند،
اما بعد از خروج نظامیان انگیسی از هند و پاکستان هنوز هم این دو کشور تحت نفوذ
فکری و سیاسی انگلیس هستند. نظام تعلیمی و تحصیلی هر دو کشور براساس مفکورههای
غربی ـ انگلیسی استوار است و زمانیکه یک هندی یا پاکستانی از مکتب یا پوهنتون
فارغ میشود، جهان را از عینک ثقافت انگلیسی میبیند. همینطور زمانی که یک قاضی
در هند و پاکستان قضاوت میکند براساس روش قضایی انگلیس فیصله مینماید، هرچند که
انگلیس فعلا در هند و پاکستان حضور نظامی ندارد، اما ارزشهای انگلیسی در تعلیم و
تربیه، تحصیلات عالی، نظام قضایی، شیوه حکومتداری، پالیسیهای نظامی و ملکی هند و
پاکستان حاکم است. اگر کسی ادعا کند که هند و پاکستان هنوز هم تحت استعمار انگلیس
قرار دارند، سخن گزافی نگفته است.
پس نیاز
است که تحولات اخیری که در افغانستان صورت گرفته به آن منحیث یک فرصت دیده شود.
تنها خروج نیروهای امریکا و ناتو پایان کار نیست، بلکه ریشهکن کردن مفکورهها و
ارزش های آنان که در بیست سال اخیر با توپ و تانک و پولهای بادآورده صورت گرفته،
مکلفیت دیگری است که باید بدان پرداخته شود.
چنانچه
فعلا تلاشهای از سوی کشورهای مختلف مبنی بر ایجاد روابط سیاسی و دیپلوماتیک با
افغانستان، سرمایهگذاریها، کمکهای بشردوستانه و انساندوستانه جریان دارد که در
عقب آن اهداف کثیفی نهفته است که مانند دام شکارچی پهن شدهاند. از همه مهمتر
مسئله مشروعیت بین المللی همچو دامی است که امریکا آن را پهن کرده تا اراده یک
گروه اسلامی را به یغما ببرد و اهداف و شعارهای آن را در مرزهای ملی زندانی سازد.
چنانچه
در این راستا شاعر فارسی زبان میگوید:
تواضعهای
دشمن مکر صیادی بود بیدل
که خم
خم رفتن صیاد بهر قتل مرغان است
پس لازم
است تا در شناخت دشمن دقیق عمل کنیم و دشمن را همهجانبه درک کنیم و در این راستا
از تجارب و حکمت سایر گروههای اسلامی استفاده شود. زیرا تحریک اسلامی طالبان
منحیث یک گروهی که سالیان سال در میدان نظامی نموده و بدون شک که در این میدان
پیروز گردیده است، اما در میدان مفکورهها، اتخاد سیاستهای اسلامی و پیشبرد
حکومتداری دارای ضعفهایی است که لازم است که در این راستا از حکمت و تجارب سایر
گروههای اسلامی بهره ببرد. در غیر آن به سرنوشت مجاهدین افغانستان در دههی هفتاد
شمسی مواجه خواهند شد که بر سر مخروبههای نظام کمونیستی، دولت اسلامی خود را تأسیس
کردند، بدون اینکه افکار کمونیستی و ساختارهای آن را ریشهکن سازند و از نو بر
اساس اسلام نظام را پی ریزی کنند. در نتیجهی چنین غفلت، تفرقه و کشمکش بر سَر
قدرت، دولت مجاهدین به سراشیب سقوط رفت و قربانیها و فرصتهایی عظیمی را برباد
دادند.
هُشدار!
هُشدار! مبادا بعد از سالها مبارزه با امریکا و ناتو چینن تجربه ی تلخ تکرار
گردد.
يا أَيُّهَا الَّذينَ
آمَنوا لا تَتَّخِذوا بِطانَةً مِن دونِكُم لا يَألونَكُم خَبالًا وَدّوا ما
عَنِتُّم قَد بَدَتِ البَغضاءُ مِن أَفواهِهِم وَما تُخفي صُدورُهُم أَكبَرُ ۚ قَد بَيَّنّا لَكُمُ الآياتِ ۖ إِن كُنتُم تَعقِلونَ
[آل
عمران:118]
ای کسانی که ایمان آوردهاید! محرم اسراری از غیر خود،
انتخاب نکنید! آنها از هرگونه شرّ و فسادی در باره شما، کوتاهی نمیکنند. آنها
دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. (نشانههای) دشمنی از دهان (و کلام) شان
آشکار شده؛ و آنچه در دلهایشان پنهان میدارند، از آن مهمتر است. ما آیات (و راههای
پیشگیری از شرّ آنها) را برای شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید!
مصدق سهاک
عضو دفتر مطبوعاتی حزبالتحریر ـ ولایه افغانستان