اولین روزی را
که با حزبالتحریر آشنا شدم خوب به یاد دارم. اواخر زمستان سال ۱۳۹۰ بود، درست زمانیکه من امتحان کانکور
را سپری کرده بودم و بیصبرانه منتظر اعلان نتایج آن بودم. تا این که یکی از
دوستتانم که نزدیک به یکسال ندیده بودمش همراهم به تماس شد و قرار بر این شد تا یکدیگر
را از نزدیک ببینیم؛ دقیق به خاطر ندارم که کدام روز هفته بود، اما او را دیدم و
با یکدیگر به مسجدی رفتیم و در آنجا پیرامون موضوعات مختلف که ارتباط به وقایع
جهان اسلام میگرفت بحث کردیم.
اما در این دیدار
او را شخصیت متفاوتر از قبل یافتم که با سخنان شمرده شده و حسابیاش، من را تحت
تاثیر قرار داد. او سخنهای خود را از اسلام و مکلفیتهایی که ما منحیث مسلمان داریم
شروع کرد و از مشکلات مسلمانان گفت و یادآور شد که به یک دولت مقتدری که محدود و
محصور با مرزهای نشنلیستی نباشد، اشد ضرورت است. سخناناش را با اینکه گروه یا
کتلهیی وجود دارد که برای این هدف یعنی تاسیس دولتی که اولین بار بنای آن را پیامبر
صلی الله علیه وسلم در مدینهی منوره گذاشت، کار می کند. در نهایت از حلقات یا
صنفهای حزبی گفت که در آن مفاهیم اسلامی تدریس میشود. صحبتهایش برایم نهایت
جالب بود و از اینکه دوست نزدیکم بود نمیتوانستم حرفهای دقیقاش را رد کنم، اما
هرچه بود قبول کردم که در این حلقات اشتراک کنم. حالا که فکر میکنم در آغاز فقط
برای اینکه از زبان یک دوست نزدیک این حرفها را شنیدم و قبول کردم، حرفههایی که
در میان جامعه چندان خریدار ندارد و کار نمودن در یک کتله نیز برای مردم خاطرات
تلخ گذاشته را تازه میکرد که چگونه احزاب از مردم سوء استفاده کردند.
بعد از این دیدار
و صحبتهایی که شنیدم، خوب به یادم است که حدوداً نیم ساعت راه را تا منزل مدام به
حرفهایی فکر میکردم که برایم گفته شده بود. حرفهایی که هیچگاه نشنیده بودم. تا
اینکه روز اشتراک در حلقه فرا رسید و من اولین روز خود را در جمع آنها سپری میکردم؛
موضوعاتی که آن روز شنیدم خیلی جالب بود، اما باز هم اصلیترین دلیل اشتراک در آن
حلقه به این خاطر بود که دوستم من را همراهی میکرد و نظر به اعتمادی که بالای او
داشتم در حلقات اشتراک میکردم. اما این حالت دیر دوام نکرد و با عمیق شدن بحثها
آهسته آهسته نقش خود را منحیث یک مسلمان پیدا میکردم و اینکه به راستی من در قبال
حالت اسفباری که مسلمانان با آن دست و پنجه نرم میکنند، چه مکلفیت دارم و راه حل
برای بیرون رفت از این حالت چیست؟ عمق بحث و دلایل قناعت بخش در هنگام تدریس و
رسانیدن مفاهیم اسلامی این موضوع را در ذهنم حک کرد که بیشک تنها تاسیس خلافت بر
منهج نبوت راه حل تمام این مشکلات و بدبختیهای امت مسلمه است و بس.
از جانب دیگر،
هر روز اعتمادم به حزب و اعضای آن بیشتر میشد، اما شاید یکی از دلایل آن خواب شیرینی
باشد که به این ارتباط دیدم. خوب به یاد دارم که یک شب خواب دیدم که جمع کثیری از
مردم در یک میدان جمع شدهاند و بیرقهای برافراشته که با کلمهی لا اله الله و
محمد رسول الله اجین شده بود را به دست داشتند. با دیدن این خواب جویایی تعبیر آن
شدم و تعبیر آن بسیار جالب بود. وقتی به تعبیر خوابم مراجعه کردم، نوشته شده بود
کسیکه خواب بیرقهای برافراشته را میبیند، با گروهی کار و فعالیت می کند که در
مسیر درست در حرکتاند.
با گذشت هرروز
اعتمادم به حزب بیشتر و بیشتر می شد و قدم به قدم دیدگاهم نسبت به زندگی تغییر می
کرد. حزب را نسبت به دیگر احزاب و گروه ها متفاوت یافتم؛ یک حزبی که تمام فعالیت
های اش فکری و سیاسی است و تنها هدف اش وحدت دوباره امت مسلمه زیر چتر خلافت می
باشد و جز این هدف دیگری ندارد. از جانب دیگر، اعضای آن را جوانان تحصیل کرده و از
کدرهای جامعه یافتم که سودای تغییر حالت موجود امت مسلمه را در سر می پروراندند و
تلاش شان بر همین محور می چرخد.
حزب درک افکار
و مفاهیم اسلامی را برایم ساده تر ساخت و با فهم دقیق از اسلام آرامش عجیبی برای
دست داد که در گذشته امکان نداشت. قبل از این که با حزب آشنا شوم می توان گفت که
من یک تاجیک به شدت نشنلست بودم و چشم دیدن اقوام و ملیت های غیر تاجیک را نداشتم؛
و اگر بحث در دایره بزرگتر از ملیت به میان می آمد افغان بودن برایم ارزش داشت.
اما افکار و مفاهیم اسلامی زاویه دیدم را نسبت به زندگی فراخ تر ساخت و حال به سطح
امت مسلمه می اندیشم؛ برایم تاجیک بودن و افغان بودن هیچ ارزشی ندارد. حال خود را یک
مسلمان از میان میلیون ها مسلمان می دانم که با همه آنها غم و شادی مشترک دارم.
اگر مسلمانان در سوریه، عراق، فلسطین، کشمیر، میانمار، یمن زیر ظلم و ستم قرار
دارند وضعیت شان را درک کرده و با دیدن رنج و دردی که بالای شان روا داشتم می شود
عزم و اراده ام برای تغییر حالت امت مسلمه بیشتر می شود.
حزب دیدگاهم
را نسبت به اسلام نیز تغییر داد؛
در جامعهیی که ما در آن زندگی میکنم اسلام یعنی مراعات مکلفیتهای فردی و یا در
نظر گرفتن مواردی که اسلام و الله سبحانه و تعالی منحیث فرد ما را خطاب قرار داده
است. اما حزب اسلام را همان طور که الله سبحانه و تعالی میفرماید که ما اسلام را
برای شما تکمیل نمودهایم یعنی هیچ کمبودی در آن وجود ندارد، برایم به معرفی گرفت
و اسلام را نظامی یافتم که جوابگوی تمام مشکلات بشریت است و سیستمهای حاکم و یا ایدیولوژیهای
حاکم تنها ساخته و بافتهی عقل ناقص بشر است که هیچ دردی از انسان را دوا نمیکند
و حتی بشریت را بسوی بدبختی و شرارت سوق میدهد.
و بالاخره حزب
برایم آموخت که زندگی دنیا ابتلاست و هدف ما منحیث انسان کسب رضایت الله سبحانه و
تعالی میباشد و این مهمترین هدف در زندگی انسان است که تمام امور مربوط به زندگی
باید بر محور آن بچرخد. حال مهمترین هدف من منحیث یک مسلمان کسب رضایت الله
سبحانه و تعالی می.باشد و از الله سبحانه و تعالی استدعا دارم تا گامهای همهیی
کسانی را که در راستای رضایت الله سبحانه
و تعالی و حاکمیت دوبارهی اسلام تلاش میکنند، مستحکم و استوار داشته باشد.
و من الله توفیق