پس از هفدهسال جنگ برای نخستینبار در ماه جولای سال پار، روزنامهی
امریکایی «والستریت ژورنال» گزارش داد که «الیس ویلز» معاون وزارت خارجهی امریکا
در امور آسیای جنوبی و مرکزی، بگونه مستقیم با طالبان در «دوحه» پایتخت قطر، گفتگو
کرده است. پس از آن زلمی خلیلزاد به عنوان فرستادهای ویژهی امریکا در امور صلح
افغانستان، مؤظف شد تا گفتگوهای مستقیم صلح با طالبان را به پیش ببرد.
از آنجایی که امریکاییان از گذشتههای دور بگونهی مستقیم و
یا هم غیرمستقیم با طالبان در تماس بودند، اما به دلیل تروریست خواندن طالبان، گفتگو
با این گروه را از چشم مردم و جهانیان پنهان نگهمیداشتند. گفتگوهای رسمی اما زمانی
اعلام شد که نظامیان طالب با سلاحهای دست داشتهی خود در آتشبسِ سهروزه، نیروهای
امنیتی افغان را در جادههای کابل به آغوش کشیدند. به دنبال آن بود که ملابرادر پس
از هشتسال زندان از بند رها گردید تا اینکه رهبری گفتگوهای صلح را بر دوش گرفت، و
نیز مولانا سمیعالحق که به پدر معنوی طالبان معروف است، در راولپندی پاکستان ترور
شد.
امریکا به هدف نابودی تروریزم حاکمیت طالبان را یکسره نابود
کرد، اما در نوزده سالِ گذشته همواره انگیزهی واقعی آن پیرامون جنگ و صلح، مشکوک
و چندرنگی بیان شده است. چنانچه در گذشته همواره بر نابودی تروریزم از راه جنگ
تاکید مینمود، و در یک سالِ پسین بیشتر از راه مذاکره و گفتگو با گروهی که قبلاً آن
را تروریست عنوان مینمود، تاکید دارد. با این رویکرد دیده میشود که تفاوت زیاد
میان آنچه خلیلزاد آن را گفتگوهای صلح عنوان میکند، با آنچه که مردم از صلح توقع
دارند، وجود دارد. خلیلزاد حتا در یک مورد هم کوششهایش را صلحی که مردم
افغانستان خواهان آن اند تعریف نکرده، بلکه همواره هدف از گفتگوهای صلح با طالبان
را آنچه که منافع امریکا میخواند، تعریف نموده است.
چنان که در گفتگوی آخراش با «طلوع نیوز» بیان داشت: "هدف
ما از کوششهای صلح این بود که از یک نگاه مصارف، زحمت و کوششهایی که امریکا در
افغانستان انجام میدهد کمتر سازیم، زیرا رئیس جمهور فعلی امریکا به مردم وعده
داده بود که جنگ افغانستان را پایان بدهد. دوم اینکه میخواهیم نتیجهی این کار [گفتگو
با طالبان] چیزی شود که از افغانستان به جهان، خصوصاً به امریکا خطر نباشد." این
به معنای آن است که برای امریکا هیچ چیز مهمتر از منافعاش نیست که در حال حاضر
با اولویت قرار دادن صلح، تلاش دارد تا از این رهگذر مصارف و هزینهی نظامیاش را
کاهش دهد. این اسلوبسیاسی ظاهراً برخلاف استراتیژی پرهزینهی جنگی امریکاست، اما
در واقع هیچ منافاتی با آن ندارد. به این معنا که در صورت امضای توافقنامهی صلح و
حضورِ بخشی از نیروهای امریکایی در افغانستان، هیچگاه خشونت و جنگ پایان نخواهد
یافت. در این میان حتا «انتخابات» و «حق رأی» که همواره در دموکراسی امریکایی شعار
سر داده میشود، بیاهمیت است. چنانچه با اولویت قراردادن صلح، انتخابات نقش
برآب خواهد شد؛ روندی که اشرف غنی را برآشفته ساخته است.
اینکه ترامپ در لحاظات آخر امضای توافقنامهی صلح با
طالبان را متوقف نمود، چیزی بیشتر از پافشاری بر آنچه که شرایط جدید امریکا-ترامپ
خوانده میشود، نیست. چنانچه روزنامهی «نیویارک تایمز» خبر داد: "عامل لغو
گفتگوهای صلح با طالبان، نپذیرفتن شرایط امریکا از جانب طالبان است." شرایطی
که ترامپ میخواست قبل از امضای توافق صلح با امریکا، اعلامیهای مشترک با دولت
افغانستان را در کمپِ بدنام «دوید» به نشر برساند، و به دنبال آن توافقنامهی صلح
با طالبان را به هدف اینکه گویا خروج نیروهای امریکایی از افغانستان در توافق با
دولت صورت گرفته است به امضا برساند؛ آنچه که طالبان آن را رد کردند. اما ترامپ
این مسئله را به پای کشته شدن یک سرباز امریکایی در کابل پیوند زد، آنچه که روزانه
صدها تن از نظامیان و غیرنظامیان در افغانستان کشته و یا هم زخمی میشوند، اما
هیچ شرط و شرایطی برای جلوگیری آن وجود ندارد.
باوجود چالش پیش آمده امریکا تصمیم دارد تا توافقنامهی صلح
با طالبان را امضا نماید، اما در حال حاضر آنچه که پافشار بر شرایط امریکایی عنوان
میشود، مانع امضای هرچه زودترِ این توافقنامه شده است. این مسئله را میتوان در
گفتههای چندرنگی «مایک پمپئو» وزیر امور خارجه و نیز «مارک اسپر» وزیر دفاع امریکا
به خوبی مشاهده کرد. آنها تلاش دارند تا از طریق گفتگو و فشار نظامی به این معضل
پایان دهند. چنانچه وزیر خارجه امریکا گفت: "آیندهی این مناقشه نهایتاً از
طریق گفتگو حل خواهد شد، و او در این باره بدبین نیست. اما هشدار داده است که فشار
نظامی بر طالبان افزایش خواهد یافت." افزون بر آن «مارک اسپر» وزیر دفاع
امریکا گفت: "بهترین راه پیشرو دستیابی به یک توافقسیاسی است. این به معنای
آن نیست که به هر نوع توافق تن بدهیم. میخواهیم مطمئن شویم که یک توافق مطلوب به
دست آید، توافقی که حد اقل امنیت کشور ما را تضیمن کند."
در اینجا آنچه که مهم است به طالبان برمیگردد، زیرا اگر
طالبان با فرصت پیش آمده، راه مذاکره با امریکای شکستخورده را مسدود نگهدارند، با
گذشتِ اندک زمان قادر خواهند شد تا بزرگترین قدرتی را که از لحاظ مصارف نظامی دستوپا
میزند، از نقش جهانیاش پائین آورند. آنچه که رهبران اسبق این گروه در جهاد علیه
اتحاد شوروی تجربهی مؤفق آن را دارند. زیرا امریکا در حال حاضر نه به هدف آوردن
صلح در افغانستان، وارد مذاکره شده است و نه هم برای امتیاز دادن به طالبان، بلکه
از یک سو با حملات هوایی افراد بیگناه را مورد هدف قرار میدهد و از سوی دیگر جنگ
و کشتارِ طالبان در سرلوحهی استراتیژیاش قرار دارد. در هر جهتی امریکا عامل اساسی
این بدبختیهاست که نزدیک به دو دهه میشود که ما شاهد این ماجرای وحشتناک هستیم.