سوء استفاده از مفاهیم فتنه، فساد، بغاوت و تفرقه در مقابل امر به معروف و نهی از منکر
09/18/2023 | سیف الله مستنیر

Print


اسلام بدون سیاست در روی زمین یک دین زنده نخواهد بود؛ زیرا اسلام به این دلیل به زمین فرستاده شده است تا تمام عرصه های زندگی بشر را به واسطه نظام (راه حل) اسلام تنظیم کند. این سیاست (سرپرستی امور) از طرف امت و دولت مشترکاً تمثیل می‌گردد. امت به نیابت خویش با خلیفه بیعت می‌کند تا این‌که بالای آن‌ها فقط اسلام را تطبیق کند.
با در نظرداشت این سرشت سیاسی اسلام، شریعت بالای حاکم و رعیت مکلفیت‌ها و وجایب قابل ملاحظه‌ای را وضع نموده است. بنا براین رابطه اساسی میان رعیت و حاکم رابطه نمایندگی و نیابت از تطبیق و حمل اسلام میان هردو می‌باشد. پس حاکم عبارت از نماینده و نایبی است که از طریق بیعت شرعی فقط اسلام خالص را در جامعه اسلامی در تمام بخش‌های زندگی تطبیق نماید.
از این‌رو، یگانه وظیفه حاکم تطبیق همه جانبه اسلام، سرپرستی تمام امور مردم و حمل اسلام به جهانیان است و به همین منوال وظیفه مردم این است که در هر حالت؛ خوشی و غضب، سختی و آسانی از حاکم خویش اطاعت و حمایت کنند و حکام را در راه هدایت اسلام مستقیم نگه بدارند.
همچنان دولت و حکام از طرف مردم به شکل دوام‌دار تحت نظارت می‌باشند تا مبادا از راه مستقیم و شریعت منحرف گردند و همیشه آن‌ها را در این مورد تذکر می‌دهند، در صورت غفلت در مورد سرپرستی امور مردم و یا سهل انگاری در مراعات نمودن احسان در تطبیق اسلام آن‌ها را به شکل علنی محاسبه می‌نمایند، آن‌ها را امر به معروف و نهی از منکر نموده و از تهِ دل و با اخلاص کامل نصیحت می‌نمایند.
تصویر فوق در مورد رابطه میان حاکم و رعیت تصویری از نهضت و بیداری و حالت واقعی اسلام می‌باشد. اما از این که انسان معصوم نیست و به دلیل فطرت بشری همیشه گناه می‌کند، قدرت و مال دنیا را دوست می‌داشته باشد. از این رو با گذشت زمان این تصویر روشن خیره گردیده تا حدی که منحرف می‌گردد و دولت اسلامی و امت را به سوی انحطاط سوق می‌دهد. بناءً برای امت اسلامی ضرورت است تا منحیث دولت، عقیده اسلامی و شریعت آن ‌را با تطبیق آن در جامعه معروف و مشهور نگه داشته، مفکوره‌ها، قوانین و عنعنات کفری را با منع و نهی کردن آن در جامعه نا آشنا سازد. به همین ترتیب، این وظیفه هر فرد از جامعه، احزاب و گروه‌های سیاسی است که همیشه امر به معروف و نهی از منکر انجام دهند.
این تصویر روشن از اسلام، مسلمانان و جامعه اسلامی بیشتر از همه در دولت نبوی و راشده واضح و آشکار بود، همین‌طور در سیاست برخی از خلفای اموی، عباسی و عثمانی نیز چنین تصاویر روشن موجود بود. بدین معنی که داشتن چنین تصویر و به وجود آوردن چنین دولت و امت بیدار کدام عمل نا آشنا نبوده بلکه در درازای تاریخ اسلامی بار بار تکرار شده است.
تا زمانی که هدف اساسی زندگانی این دنیا (ابتلا؛ افشا سازی انسان) برای حکام و رعیت واضح باشد و یگانه هدف هر دو جناح کسب رضایت الله سبحانه و تعالی باشد، پس هر دو تقوا و بیداری خواهند داشت و در راه صراط‌المستقیم گام‌های متین و دقیق خواهند برداشت. ولی زمانی که شیطان این هدف را از خاطر آن‌ها حذف کند، دوستی و محبت‌شان با دنیا و قدرت زیاد شود پس انحراف و انحطاط‌شان آغاز خواهد شد. از این رو هر زمانی‌که چنین انحرافات و انحطاط به وجود بیاید، مسلمانان بیدار و متقی تلاش نمایند تا با قلب، زبان و دستان شان آن‌ها را اصلاح و تغییر دهند و بالاخره باید از این انحطاط جلوگیری گردد. همین میکانیزم باعث شد که ما برخلاف ادیان آسمانی دیگر بعد از 14 قرن هنوز هم سرچشمه اساسی اسلام (قرآن و سنت) را بدون هیچ نوع تحریف با خود داریم.
این سرشت سیاسی اسلام مستلزم تقوا و بیداری همیشه‌گی می‌باشد. اما حکامی که با دنیا، قدرت و امکانات محبت پیدا کرده اند، سپس برای سرکوب کردن مردم از بعضی مفاهیم اسلامی سوی استفاه می‌کنند و جلو نصیحت، امر به معروف، نهی از منکر و محاسبه مردم را می‌گیرند تا‌ حدی که مفاهیم شرعی فوق را با برخی مفاهیم دیگر چون فتنه، فساد، بغاوت و تفرقه محکوم نموده و بالاخره جهت خاموش کردن مردم و حفظ قدرت شان از آن سوی استفاده می‌نمایند.
پس با در نظرداشت این مقدمه؛ می‌خواهم در این نوشته برخی از چنین مفاهیم را واضح کنم تا سبب فهم و بیداری امت گردیده و واضحاً بتوانند مکلفیت خویش را از هر نوع تهمت حکام جدا ساخته و جرأت شان را نسبت به امر به معروف، نهی از منکر و محاسبه از دست ندهند. این مفاهیم عبارت از فتنه، فساد، بغاوت و تفرقه می‌باشد.
۱ – فتنه :
مقاییس اللغة ریشه فتنه را از اصل (فَتَنَ) می‌داند که ابتلا (افشا شدن اصل) و اختبار (معلومات گرفتن از کسی به شکل زور یا هر طریقه نا جایز) را می‌گویند، مثلاً (فَتَنتُ الذَّهَبَ بِالنَّارِ) "من طلای سرخ را با آتش امتحان کردم". همی‌نطور به شیطان فتان گفته می‌شود، همچنان (قَلبٌ فَاتِنٌ) هم به کار رفته است. اما خلیل (الفَتنُ) را به معنی سوزاندن به کار برده است.
امام راغب اصفهانی در مفردات القرآن ریشه (الفَتنِ) را داخل کردن طلا در آتش گفته است تا این‌که پاک و خالص گردیده و موادهای معدنی دیگر از آن دور شده و یا بسوزد. همین‌طور الله سبحانه و تعالی آن را به داخل شدن انسان در آتش نیز به کار برده است، او سبحانه و تعالی می‌فرماید: «یَومَ هُم عَلَی النَّارِ یُفتَنُونَ» یعنی: زمانی‌که در آتش سوختانده شوند. و هم‌چنان فرموده است: «ذُوقُوا فِتنَتَکُم» یعنی عذاب تان را بچشید. همین‌طور به چیزی‌که به سبب آن عذاب حاصل می‌گردد به کار رفته است: «اَلاَ فِی الفِتنَةِ سَقَطُوا» یعنی بدانید که در عذاب خواهید افتاد. بعضاً هم به معنی امتحان استفاده شده است: «وَ فَتَنَّاکَ فُتُونَا» یعنی: تورا با فتنه امتحان کردیم. همچنان به آن ابتلایی گفته می‌شود که از مشکلات و راحتی‌ها به انسان می‌رسد: «وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَالخَیرِ فِتنَةِ» یعنی: شمارا با فتنه خیر و شر ابتلا (افشا) می نماییم.
فتنه عملی است که هم می‌تواند از سوی الله سبحانه و تعالی به بار آید و هم می‌تواند از سوی بنده اجرا شود مانند بلا، مصیبت، قتل، شکنجه و دیگر اعمال ناشایست. اما زمانی که از سوی الله سبحانه و تعالی فتنه‌ای به عمل می آید در عقب آن حکمت‌های بزرگی خواهد بود، اما زمانی‌که از سوی انسان‌ها به عمل آید پس خلاف حکمت خواهد بود. به همین اساس الله سبحانه و تعالی برخی از فتنه‌ها را بدی تلقی کرده است مانند: «وَالفِتنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتلِ» یعنی فتنه سخت‌تر از قتل است. یا «إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ» یعنی کسانی‌که مومنان را در فتنه (عذاب) می‌اندازند. یا این آیت شریف: «وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ» یعنی از کسانی‌که تورا در تطبیق بعضی از احکامی‌که الله سبحانه و تعالی بر تو نازل کرده است خدعه می‌کنند، برحذر باش.
با توجه به حالات و معانی فتنه در موارد فوق، فتنه به آن حالت هم گفته می‌شود که یک شخص در شرایطی قرار گیرد که حکم یک عمل یا حادثه‌ای را نداند و سبب شود که مکلفیت خویش را ادا نکند. پس کسی‌که تکلیف خود را نداند وی هم در فتنه افتاده است. در جامعه اسلامی پدیده نفاق خود یک فتنه بزرگ است. همین‌طور کسی‌که چنان افواهاتی را پخش کند که سبب اغتشاش افکار عمومی و بی نظمی در جامعه گردد، به این هم فتنه گفته می‌توانیم. پس فتنه می‌تواند از دیدگاه‌های حاکم و رعیت متفاوت باشد.
در لفظ فتنه این ظرفیت وجود دارد که از سوی حاکم و یا رعیت از آن استفاده سوء گردد. از این رو اگر حکام و مردم ثبات شرعی و مفاهیم اسلامی روشن و عمیق نداشته باشند، استفاده از این لفظ بالای یک‌دیگر می‌تواند به یک امر عادی در جامعه تبدیل گردد، پس باید در استفاده از این لفظ احتیاط کامل صورت گیرد. و در این عرصه وظیفه حاکم این است تا رعیت خویش را هیچ وقت به فتنه نیندازد، و برای هر حکم و دستوری که فرمان می‌دهد دلایل شرعی و روشن به اجتهاد و سیاست خویش ارائه کند، و همچنان وظیفه رعیت این است که برای حاکم شرعی خویش هرگز فتنه‌ای ایجاد نکند. همین‌طور ضرور است که تلاش رعیت مبنی بر امر به معروف و نهی از منکر و محاسبه حکام فتنه تلقی نگردد، اگر این عمل صورت گرفت پس در جامعه اسلامی یک شر بزرگ بر پا خواهد شد.
۲ – فساد:
خروج چیزی از حالت اعتدال را فساد گویند و ضد صلاح است. چنان‌چه الله سبحانه و تعالی می‌فرماید: «وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ» یعنی الله مفسد را از مصلح می‌شناسد (وجدا می‌سازد). برای این‌که پروسۀ فساد را دقیق بدانیم لازم است تا پروسۀ صلاح را بدانیم، از این رو جداسازی مطلق و واضح  این دو لفظ یک عمل مشکل است، چون این امر کاملاً به طرز دید هر فرد ارتباط دارد. بنا بر این مفسد کسی است که وضعیت و حالت موجوده خوب را خراب می‌کند. در قرآن کریم آمده است:

﴿وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءهُمْ وَنَسْتَحْيِـي نِسَاءهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ﴾
[اعراف: ۱۲۷]
ترجمه: قوم و مشاورین فرعون به وی گفتند آیا تو موسی و قوم وی را رها می‌کنی تا در زمین فساد کنند تو و خدایی تو را رها کنند، وی گفت زود است که فرزندان آن‌ها را بکشم و زنان شان را زنده نگه دارم و ما بالای آن‌ها غالب و پیروز هستیم.

هم‌چنان از سوی باشنده یک روستا یا شهر طرف حاکم یا پادشاه به فساد متهم می‌گردد، زیرا حاکم یا پادشاه وضعیت موجوده را تغییر می‌دهد، به خصوص حکامی که یک منطقه را فتح می‌کنند. در این مورد هم در قرآن کریم آمده است:

﴿قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ﴾
[نمل: ۳۴]
ترجمه: وی گفت زمانی‌که پادشاهان در یک قریه داخل شوند، آن‌جا فساد می‌کنند و صاحبان عزت و قدرت را ذلیل می‌سازند، و این چنین می‌کنند.

در لسان‌العرب آمده است: «فسد، الفسادُ: نقيض الصلاح وتَفَاسَدَ القومُ: تدابَرُوا وقطعوا الأَرحام» یعنی: فساد ضد صلاح است و اگر یک قوم با یک‌دیگر فساد کردند بدین معنی که به سوی یک دیگر پشت کردند و صله رحم را قطع کردند.
پس فساد از دیدگاه اسلام زمانی خوب درک می‌گردد که آن‌چه را از آدرس اسلام مصلحت باشد بشناسیم. پس فساد به آن عمل گفته می‌شود که با احکام شرعی واضحاً در تناقض باشد. طوری‌که قرآن‌کریم در مورد برادران یوسف علیه‌السلام می‌فرماید که آن‌ها برای فساد در مصر نیامدند تا خلاف قانون عمل کنند و یا دزدی کنند.

﴿قَالُواْ تَاللّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِينَ﴾
[یوسف: ۷۳]
ترجمه: آن‌ها گفتند قسم به الله، شما باید بدانید که ما برای این نیامده‌ایم تا در زمین فساد کنیم و نه هم ما دزدانیم.

هم‌چنان؛ فساد در روی زمین به حالتی گفته می‌شود که شریعت تطبیق گردد و برخی کسان بخواهند این حالت صلاح را تغییر داده و دوباره به سوی جاهلیت (نظام بشری) بازگردند. بنا بر این، امروزه که در بین امت شریعت تطبیق نمی‌گردد، به این حالت فساد گفته می‌شود. الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُولَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾
[بقره: ۲۷]
ترجمه: کسانی‌که با الله (سبحانه و تعالی) بعد از بستن پیمان (تطبیق شریعت و حمل آن) عهد خویش را نقض کردند و آن‌چه را که الله متعال به وصل آن امر کرده است قطع می‌کنند و در روی زمین فساد می‌کنند، این ها خود زیان کاران هستند.

یا این آیت شریف:

﴿وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ﴾
 [اعراف: ۸۵]
ترجمه: و به مردم مدین برادرشان شعیب گفت: ای قوم! الله(سبحانه و تعالی) را عبادت کنید، هیچ معبودی برای شما به جز الله نیست، من از طرف رب شما برای تان دلایل روشن آورده ام پس در پیمانه و ترازو وفا کنید و مردم را در اجناس شان زیان نرسانید و در روی زمین بعد از  اصلاح آن فساد نکنید، این برای تان خیر است اگر مؤمن هستید.

پس با در نظر داشت توضیحات لغوی و شرعی، فساد آن مفهومی است که هم الله سبحانه و تعالی آن را به کار برده است و هم فرعون مفسد. زیرا این مفهوم به دیدگاه استفاده کننده ارتباط دارد. نظام‌های استبدادیی مانند جمهوری اسلامی ایران و نظام شاهی سعودی که امروزه در حالت انحطاط امت خود را بالای مردم به عنوان نظام اسلامی تحمیل می‌کنند، برای مهار کردن مخالفین خویش کلمه فساد و مفسدون فی‌الارض را به کار می‌برند و تحت این عناوین مخالفان خود را محاکمه کرده، زندانی و اعدام می‌کنند. پس این امکان  نیز وجود دارد که از سوی حاکم و رعیت در برابر امر به معروف و نهی از منکر این اصطلاح بکار گرفته شود و از آن استفادۀ سوء صورت گیرد.
۳ – بغاوت:          
البَغیُ؛ اساساً تقاضای شدیدی را می‌گویند که انسان برای بدست آوردن آن به اعمال مادی، ظلم و تجاوز دست می‌زند. و اساساً کینه و حسد خود بغاوت می‌باشد، بدین ترتیب به ظلم هم بغاوت گفته شده است، زیرا حاسد و کینه توز بر محسود (کسی که با وی کینه دارد) ظلم می‌کند و کوشش می‌کند نعمتی را که الله سبحانه و تعالی به وی داده است زایل کند. همچنان به تجاوز هم بغی گفته می‌شود، چون در مقابل حق و عدالت ایستاده‌گی کرده و از حق تجاوز می‌کند. گروه باغی؛ به گروهی گفته می‌شود که از طاعت امام عادل و مشروع سر کشی کند. طوری‌که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به عمار می‌گوید: «وَيْحَ ابنِ سُمَيَّة تَقْتله الفئةُ الباغية» یعنی: افسوس ای پسر سمیه! تو را گروه باغی به قتل خواهد رساند، همچنان در قرآن کریم آمده است: «فلا تَبْغُوا عليهن سبيلاً» یعنی: برای آن‌ها به دنبال راه سر کشی نباش.
همین‌طور چیز هایی را که به دلیل باغ یا بغاوت ( تجاوز از حدود الله متعال) نمی‌خوری الله سبحانه و تعالی در قرآن‌کریم خوردن آن را رخصت کرده است، که تنها برای زنده ماندن می‌خوری اما دیگر هیچ تمایل خاصی به آن نداری.

﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾
[بقره: ۱۷۳]
ترجمه: جز این نیست که (الله سبحانه و تعالی) مردار، خون و گوشت خوک و آن‌چه که به نام غیر الله ذبح شود، بر شما حرام کرده است؛ البته کسی که ناچار شود، بر او گناهی نیست (که از این موارد مذکور بخورد؛) البته اگر از روی علاقه نباشد و از حد ضرورت تجاوز نکند. بی‌گمان الله آمرزندۀ مهرورز است.

این را هم باید درک نمود که در فطرت انسان بغاوت وجود دارد و همیشه در عرصه‌های مختلف زندگی می‌خواهد نسبت به دیگران چیزهای زیادی داشته باشد، دیگران زیر دست و تحت امر وی باشند. از این جهت بعد از این‌که انسان از سوی الله سبحانه و تعالی علم و بینات را دریافت، بعد از آن به بغاوت روی آورد. الله سبحانه و تعالی در این خصوص می‌فرماید:

﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾
 [آل‌عمران: ۱۹]
ترجمه: بی‌گمان دین [حق] به نزد الله، اسلام است و اهل  کتاب تنها پس از آن، (در قبول اسلام) با هم اختلاف نمودند که باوجود آگاهی از حق ، از روی حسادتی که در میان شان بود، به سرکشی پرداختند (و از حد انصاف گذشتند) و هر کس به آیات الله کفر بورزد، بداند که الله خیلی زود به حساب (بندگانش) رسیدگی می‌کند.

در آیت شریف فوق اختلافی که از روی بغاوت میان اهل کتاب به وجود آمده سبب کفر شان گردیده بود.
به دین ترتیب، زمانی‌که انسان در شرایط دشوار قرار می‌گیرد به سوی الله متعال رجوع می‌کند، اما به محض این‌که از مشکلات رهایی می‌یابد؛ بغاوت، ظلم و تجاوز را در روی زمین آغاز می‌کند که در این خصوص آیات فراوانی از قرآن کریم موجود می‌باشد. هم‌چنان مؤمنان با هم‌دیگر محبت داشته و در مقابل یک‌دیگر کرم و سخاوت می‌داشته باشد و آماده هر نوع ایثار و قربانی می‌باشند. اما گروهی که بر دیگری بغاوت و تجاوز کند پس باید تا زمانی با گروه باغی جنگ شود که دوباره به اوامر الله سبحانه و تعالی برگردد. در این مورد الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾
 [حجرات: ۹]
ترجمه: اگر دو گروه از مؤمنان با هم جنگ کنند پس باید در میان آن‌ها صلح جویی کنید، اما اگر یکی از آن‌ها در مقابل دیگری از حد گذشت پس با آن که بغاوت کرده است تا زمانی جنگ کنید که به اوامر الله برگردد، در صورتی که بر گشت پس در میان شان به اساس عدل و قسط صلح کنید. بی‌گمان الله عدل کنندگان را دوست دارد.

این را هم باید بپذیریم که بغاوت در فطرت انسان وجود دارد و در این مورد آیاتی زیادی موجود است که در این‌جا گنجایش تذکر آن نیست. همچنان از کسی که تجاوز و بغاوت وی آشکار گردد پس باید با وی کمک و همکاری صورت گیرد و این در قرآن کریم از جمله صفات مؤمنان تلقی شده است. پس بغاوت اصطلاحی است که امکان دارد از سوی حکام از آن استفاده سوء صورت گیر د.
۴ – تفرقه:
تفرقه از دید لغوی به جدایی و تقسیم کردن گفته می‌شود. «وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ» یعنی: زمانی‌که ما بحر را برای شما (موسی و بنی اسرائیل) جدا ساختیم. تا این‌که شما از لشکر فرعون پیش تر بروید. همچنان در مورد جدایی مؤمنان و کافران در روز قیامت نیز همین اصطلاح به کار رفته است. «وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ» یعنی: روزی که قیامت برپا می‌گردد، روزی است که انسان‌ها نیز از هم جدا می‌گردند. به کتاب، وحی، قرآن و جدایی حق از باطل نیز فرقان گفته شده است، به همین دلیل به روز غزوۀ بدر یوم الفرقان گفته شده است. به تفاوت هم فرق گفته می‌شود. به همین ترتیب به گروه جدا شده نیز فرقه گفته می‌شود. طوری که الله سبحانه و تعالی می‌فرماید: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ» یعنی: به ریسمان الله چنگ بزنید و تفرقه مکنید (از هم دیگر جدا نشوید). اما جدایی در عقیده یک مشکل بزرگ است تا حدی که سبب کفر می‌گردد. در این مورد الله سبحانه و تعالی می‌فرماید: 

﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَيقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً * أُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقّاً وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً مُّهِيناً﴾
[نساء: ۱۵۰- ۱۵۱]
ترجمه: (بدون شک آن‌هایی که بر الله و پیامبرانش کفر می‌ورزند و خواستار جدایی بین الله و پیامبرانش هستند، و می‌گویند ما بر بعضی ایمان داریم و بر بعض دیگر کفر می‌ورزیم یا این‌که می‌خواهند در بین آن راهی انتخاب کنند؛  آنان کافران حقیقی هستند و ما برای کافران عذاب ذلیل کننده‌ی آماده کرده ایم.

از این‌رو، تمام گروه‌های که در عقیده انشعاب کرده اند و دین را متفرق ساختند، الله سبحانه و تعالی در باره آنان می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعاً» یعنی: بدون شک آنانی که در دین تفرقه افگنی کردند و گروه گروه شدند. بناءً، موارد فوق این را ثابت می‌کند که حکام می‌توانند تلاش برای امر به معروف و نهی از منکر را تحت نام تفرقه خنثی ساخته و از این مفهوم استفاده سوء کنند.
فلهذا، به عنوان آخرین کلام؛ فتنه، فساد، بغاوت و تفرقه از مفاهیمی اند که حکام و مردم هر دو می‌توانند از آن‌ها استفاده سوء کنند. حکام از آن‌ها در مقابل امر به معروف و نهی از منکر، محاسبه و نصیحت استفاده کنند و مردم هم به دلیل ترس از این نام‌ها از ادای این فریضه بزرگ صرف نظر کرده و به آن پشت کنند. برای این‌که از سوء استفاده آن جلو گیری صورت گیرد، یگانه راه‌حل این است که امت بر محور عقیده و افکار اسلامی قرار گیرند، سرشت سیاسی دین مقدس اسلام را به شکل خاص درک نمایند، تقوای جمعی داشته باشند، فریضه امر به معروف و نهی از منکر را با تمام جزئیات لازمی برای آنان واضح باشد و تفاوت بین این اصطلاحات را به شکل دقیق بشناسند و به همین ترتیب، دولت و مردم وجایب و مکلفیت‌های خویش را خاص برای رضای الله سبحانه و تعالی ادا کنند. در این باره باید از حب دنیا که قدرت هم شامل آن می‌گردد خودرا نگه دارند، البته نه به اندازۀ که از مدیریت قدرت و امور دنیوی غافل باشند، بلکه تنها از روی مکلفیت شرعی؛ حکام منحیث حاکم و امت منحیث رعیت تکلیف خودرا ادا کنند و از این همه مفاهیم و سوء استفاده آن‌ها هدف زندگی را پروسۀ ابتلا (افشا شدن) ببینند. در غیر این صورت امکان ندارد که دولتی بر اساس منهج نبوت استوار باشد و مِن حیث دولت راشده اسلام را تطبیق کرده و به جهانیان برسانند.

سیف الله مستنیر
رئیس دفتر مطبوعاتی حزب‌التحریر ولایه – أفغانستان




   ارسال نظر